𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟏

1.4K 176 25
                                    

در اتاق با شدت باز شد و صدای غر غر های خانم کیم به دنبالش اومد
-هوی پسره ی... اوه شوگا تو اینجا چیکار میکنی؟
شوگا با چشمای نیمه باز توی جاش نیم خیز شد و با اخم به خانم کیم نگاه کرد و انگشت اشارشو روی لب و بینیش گذاشت و هیس کرد

خانم کیم آروم تر ادامه داد:
-شوگا عقلتو از دست دادی؟ خانم بفهمه میکشتتون!
جیهوپ سرشو روی سینه شوگا درست کرد و توی بغلش تکونی خورد و گفت:
-اگه تو انقدر جیغ و داد نکنی نمیفهمه خانم کیم!

شوگا لبخند ملیحی زد و حلقه دستشو دور بدن برهنه معشوقش محکم کرد و بوسه ای روی موهاش کاشت
خانم کیم آهی کشید و دستشو توی هوا تکون داد
-به هر حال بیدار شید بیاید سالن صبحونه بخورید وگرنه گشنه میمونید پسرا.

خانم کیم از اتاق جیهوپ بیرون رفت و اون دوتا زوج رو تنها گذاشت
شوگا آروم موهای پسرشو که بوی شامپوی نعنایی میداد بو میکرد و دستشو روی بازوی جیهوپ نوازش وار میکشید
چند دقیقه بعد شوگا حرف زد:
-هوبی؟ بیدار شو باید بریم صبحونه بخوریم!
جیهوپ نه ای گفت و محکم تر به بالا تنه لخت دوست پسرش چسبید

شوگا بخاطر کیوتی و تخسی پسرش خندید و توی موهاش نفس کشید آروم دستشو روی پهلو های هوبی برد و شروع کرد به قلقلک دادنش
جیهوپ که بشدت قلقلکی بود روی تخت پخش شده بود و بلند میخندید
-شوگا ولم کن بیدار شدم تروخدا ولم کن!
شوگا لبخند زیبایی زد اول صبحی بخاطر شنیدن خنده های معشوقش انرژی زیادی گرفته بود قسم میخورد میتونست ده نفرو بدون عذاب وجدان بکشه!

آروم از روی تخت بلند شد و به سرویس اتاق جیهوپ رفت و کاراشو انجام داد بعد خشک کردن صورتش از سرویس بیرون اومد و دست به کمر به جیهوپ که هنوز روی تخت چرت میزد نگاه کرد

سری از تاسف براش تکون داد و به سمت کمدش رفت تیشرت و شلواری برداشت و به سمتش رفت
پتو رو از روش کنار زد و دستاشو کشید و بلندش کرد
پیرهن و شلوارشو تنش کرد و دستشو زیر پاها و شونه اش برد و بلندش کرد و بردش داخل سرویس و زمین گذاشت

آبو باز کرد و کمی روی صورتش پاشید
جیهوپ هینی از سرد بودن آب کشید
-س...سرده سرده!
-بیدار شو هوبا دیشب رابطه داشتیم نیاز داری صبحونتو کامل بخوری زود باش کاراتو انجام بده و بیا بیرون منتظرتم

شوگا بیرون رفت و جیهوپ رو تنها گذاشت، جیهوپ زود کاراشو انجام داد و بیرون رفت موهای لختشو شونه کرد و از اتاقش بیرون پرید
همراه دوست پسر خفنش که همه توی ساختمون ازش وحشت داشتن به سمت سالن راه افتاد

با ورودشون به سالن سکوت همه جارو فرا گرفت بجز شوگا و جیهوپ هیجده دختر و پسر با سن های متفاوت اونجا حضور داشتن شوگا بدون حرفی به سمت میز همیشگیشون رفت اکیپشون پشت میز نشسته بودن و با سر کله زدن همدیگه صبحونه میخوردن

جیهوپ و شوگا پشت میز نشستن و جواب صبح بخیر بقیه پسرا رو دادن
جیمین که کنار جیهوپ بود لیوان شیر توت فرنگی ای جلوش گذاشت و گفت:
-بخور هیونگ رنگت پریده!
جیهوپ لبخند دندون نمایی زد و لیوانشو یه نفس سر کشید
همین که لیوانشو گذاشت زمین شوگا تست شکلاتی رو چپوند توی دهنش و با گفتن بخور به کار خودش ادامه داد
جیهوپ نگاه شوکه اش رو از شوگا که بدون هیچ حس خاصی صبحونشو میخورد گرفت و تستشو خورد

بعد از خوردن صبحونشون همگی از پشت میز بلند شدن و از سالن خارج شدن
بعد خارج شدنشون صدای همهمه بقیه که تو سالن بودن شروع شد

جین بلند خندید و زد به شونه شوگا
-یا یونگیا تو خیلی ابهت داری چیکار کردی انقدر ازت حساب میبرن؟
شوگا بدون تغییری توی حالتش شونه ای بالا انداخت و پرسید:
-خب چه کاره اید؟
جین بازوی نامجون رو کشید و گفت:
-ما دوتا میریم بندر قراره جنس باز بزنیم!
جیمین هم به جونگکوک و تهیونگ اشاره کرد و گفت:
-ما سه تا هم قراره همراه خانم بریم بوسان قراره به تعدادمون اضافه بشه شما دوتا چی؟
-شوگا دستشو توی موهاش فرو برد و گفت:
-قراره ما دوتا تازه وارد هایی که میان رو چک کنیم پس فعلا تا شما برگردید بیکاریم!

جونگکوک غر زد:
-مگه همین بیست نفر کافی نیستیم چرا داره ده نفر دیگه بهمون اضافه میشه؟ خانم خودش میگفت ما بیست نفر اندازه چهل نفریم براش!
تهیونگ خندید و گفت:
-ساختمون اتاق خالی زیاد داره بخاطر اونه شاید!
-برای ما که خوبه تازه واردا خوب رام میشن راحت ازشون میشه کار کشید!

نامجون گفت و دست جین رو کشید تا برن و به کارشون برسن
جین دستشو تکون داد و از بقیه خدافظی کرد
مکنه های اکیپ هم بعد اونا خدافظی کردن و ازشون جدا شدن تا برای پروازشون دیر نرسن

جیهوپ و شوگا تنها وسط سالن ایستاده بودن
-خب...
جیهوپ گفت و دستاشو توی جیب شلوارش فرو کرد
توی یه لحظه بازوش کشیده شد لحظه ای بعد لب های نرم شوگا رو روی لب های خودش حس میکرد
شوگا بعد بوسه آرومی ازش جدا شد
جیهوپ شوکه گفت:
-دیوونه شدی؟ دوربین هست!

شوگا دستی به گونه امیدش کشید و گفت:
-نگران نباش اینجا دوربین نیست، من میرم اتاق تیراندازی موقع نهار میبینمت مواظب خودت باش!
جیهوپ سرشو تکون داد و رفتن شوگا رو نگاه کرد
نفس عمیقی کشید و خوشحال از بوسه شوگا به سمت اتاقش رفت تا اون میدون جنگ رو مرتب کنه
از جیهوپ بعید بود انقدر شلخته باشه و اتاقش به این روز بیوفته!

باید سریع تر کاراشو میکرد چون بعد از نهار قرار بود برن پیش تازه واردا
این اولین باری بود که جیهوپ برای چک و بازرسی اعضای جدید میرفت!
با یادآوری روزی که خودش به اینجا اومده بود و شوگا کسی بود که بازرسیش میکرد لبخند روی لبهاش نشست از اون روز درخت عشق توی قلب هوسوک یعنی جیهوپ الانی جوونه زده بود و الان توی این زمان درختش تبدیل به نهال شده بود...
هنوز وقت زیادی داشت برای عاشقی کردن برای عاشق شوگا بودن...
•••
سلاااااام (نمیدونم چرا همش سلام میکنم:/)
فیک جدیییید
بد بوی های بنگتنننن هستنننن
ووت و نظر و اینا...
دارم واتپدو سپ یاری میکنم😗🚶🏻‍♀️

𝐒𝐞𝐨𝐮𝐥 𝐍𝐢𝐠𝐡𝐭 ˢᵒᵖᵉKde žijí příběhy. Začni objevovat