part5

279 47 25
                                    

(تهیونگ)

بغض داشت خفم میکرد ... لبم میسوخت و خونش بند نمیومد
جین با ناراحتی روبه روم نشسته بود و با پنبه خونشو تمیز میکرد ... بعد از اینکه کارای ضد عفونیش تموم شد دستشو زیر چونم گذاشت و سرمو بالا آورد
لبخند قشنگی زد و گفت: خیلی ناراحتی نه؟
پوزخندی زدم و گفتم : نه از خوشحالی دارم بال درمیارم
جین: میدونم جانگکوک کار اشتباهی کرده و نباید دست روت بلند میکرد ...
وسط حرفش پریدم و گفتم: ببخشید که اینو میگم ولی دست بلند کردن جانگکوک روی من در برابر تجاوز یک ساله ای که بهم میکرد هیچی نیست ... لازم نیست دلت برام بسوزه ...

میدونم خیلی تند رفتم ولی نمی تونستم دردی که قلبم میکشه رو پنهون کنم ...
بغضم داشت راه خودشو باز میکرد نمی خواستم جلوش گریه کنم
از آشپز خونه زدم بیرون و به صدا زدن پی در پی جین اهمیتی نمی‌دادم
شوگا جلوم ایستاد و گفت: ته ته چی شده چرا هیچی نمیگی؟! نمی خوای بگی توی اتاق چه اتفاقی افتاد که به این روز افتادی؟!
کمی مِن مِن کردم و گفتم هیچی نیست نگران نباش خوب میشم ....
از کنارش رد شدم ولی دستمو گرفت و کشید... از درد چشمامو بستم و هیچی نگفتم ... خدا لعنتت کنه جئون که انقدر باعث عذاب کشیدنم شدی
سرمو بالا آوردم از توی چشماش می تونستم نگرانی بیش از حدش ببینم ... لبخندی زدم و دستمو از توی دستاش آزاد کردم
دستمو ماساژ دادم و از پله های عمارت رفتم بالا.... اولین اتاقی که رسیدم درو باز کردم و رفتم داخلش
درو بستم و نشستم و زانوهامو بغل کردم و سرمو گذاشتم روی پام و آروم اشک می‌ریختم

+ تهیونگ

با ترس برگشتم و ناخودآگاه اشکی از چشمام ریخت
جانگکوک با تعجب نگام کرد و گفت: چی شده، چرا گریه میکنی کسی اذیتت کرده ؟!
من همینطور زل زده بودم به جانگکوکی که تازه از حموم اومده بود و با بالاتنه لخت و موهای نم دار جلوم زانو زده بود
چی می تونستم بگم ؟ بگم آره خودع لعنتیت منو اذیت کردی و قلبمو شکستی
بگم توی لعنتی منو خورد کردی و به هیچ جات نبود ....
با تکون دادن جانگکوک به خودم اومدم
جانگکوک: تهیونگ ترو خدا یه چیزی بگو
سرمو آوردم بالا و گفتم : فقط بغلم کن....
شکه شد اولش
کم کم اومد جلو تر و روی زمین نشست و به خودش اشاره کرد که برم توی بغلش
کمی تکون خوردم و رفتم روی پاش نشستم و دستمو دور گردنش حلقه کردم و پاهامو دور کمرش ... سرمو توی گودی گردنش گذاشتم و نفس عمیقی کشیدم .... جانگکوک نفسش بند اومد و لرز ریزی کرد
با بوی بدنش مست شدم ... مثل همیشه بوی بدنش تنها مسکنی بود که منو آروم میکرد
اگه بهتون بگم تنها مسکنی که منو بعد هر سکس وحشیانه جانگکوک آروم میکرد بوی تنش و نوازش و محبت بعد هر سکس بود باور میکنین؟!
اگه بگم من ۱۰ ساله عاشق کسی شدم که بهم تجاوز کرد ... منو خورد کرد .. کاری کرد معتاد بشم ....کاری کرد توی کار خلاف بیفتم .‌.. باور میکنین؟!
آره من حماقت کرد اونم ۱۰ سال .... ولی قرار نیست دیگه همه چی به خواست جانگکوک پیش بره دیگه نمیزارم خوردم کنه ...

نیشخندی زدم و دستمو کردم داخل موهای نم دارش و بوسه های ریزی به گردنش میزدم
جانگکوک به نفس نفس افتاده بود و فشار دستاشو روی پهلوهام زیاد کرد
با صدای گرفته ای گفت: تهیونگ نکن
لبامو نزدیک گوشش کردم و گفت: ببین چه حس زجر آوریه مگه نه .... ولی قرار نیست تو به چیزی که می خوای برسی .... این همه مدت من زجر کشیدم حالا بهتره تو یکم زجر بکشی و هر روز بغض کنی جئون جانگکوک...
زبونمو داخل گوشش کردم و با دستم نیپلشو دورانی حرکت میدادم آه بلدی کشید و نیشخند من بزرگتر از قبل شد
بزرگ شدن سایزشو زیرم حس کردم
کمی خودمو حرکت دادم باعث شد از قبل بیشتر تحریک بشه
سرمو از توی گردنش بیرون آوردم به لباش زل زدم ... نزدی لباش شدم و لب زدم : جئون جانگکوک چه حسی داری
منتظر جوابش نشدم و سریع از روی پاهاش بلند شدم و از اتاق بیرون رفتم
پشت در وایستادم دستمو جلوی دهنم گذاشتم و خندیدم
حالا نوبت منه جئون جانگکوک ... نمیزارم به چیزی که می خوای برسی ....

____________________________________________________________

با این تهیونگ سکسی حال کردین یا نه🤭😂🤰🏻
به نظرتون پارت بعدی تهیونگ حامله میشه با این کاری که با جانگکوک کرد🤣
نظرتون بنویسین  و ووت فراموش نکنین🗨⭐
خیلی دوستون دارم و بوس به کله هاتون💜🫂

vagrantWhere stories live. Discover now