سر بریدهات بر دیوار
انگشتان قطع شدهات بر گردنبند
دندان های تکه تکهات بر گوشوارهها
موهای بریدهات کف زمین
چشمان خونبارت داخل شیشه
قطرات خونت روی لباسم
صدای جیغت داخل راهروها
حس شکنجه و زخم، روی پوستت
و درآخر،
بوی مرگ تو در زندگیام
سالگرد ازدواجمان مبارک عزیزم!کالیستا نفس عمیقی کشید و دستش رو به سمت پسر دراز کرد. پسر خودش رو عقب کشید و لبخند غمگینی زد: تنها چیزی که منو از تو دور میکنه، نزدیکی به توئه
کالیستا چشچماش رو بست. داشت چیکار میکرد؟ این جریان بیش از حد مریض بود. بیش از حد سیاه. بیش از حد خونین
اما دیگه نمیتونست خودش رو از جریان بیرون بکشه
جریان از سالهای پیش شروع شده بود
و اون مرکز جریان بود
نمیتونست پا پس بکشه
دستش رو روی قلبش گذاشت و رزهای سفید داخل قلبش رو حس کرد
رز قرمزی داشت داخلش جوانه میزد
پس شاید لیدیا از تصمیمش راضی بود
و همین برای کالیستا کافی بود
سرش رو بالا آورد و به پسر رو کرد. پسرها همگی با حالت محو و ماتی به سمت پسر حرکت کردند. پسر لبخندی از ته دل زد و گفت: پیوند خونین بین ما قوی تر از چیزی بود که فکر میکردیم، مگه نه؟
یونگی با صدای خستهای گفت: چرا خودت رو به اون نشون دادی و ما نه؟
پسر با آرامش جواب داد: روحتون هم خبر نداره چقدر دلم میخواست دوباره پیشتون باشم. ولی بدون وجود اون دختر ممکن نبود
نامجون نیشخندی میزنه و میگه: روح ما کلی وقته از چیزی خبر نداره. حتی نمیدونیم روحمون کجا هست
پسر کمی میخنده و میگه: شش تا پسر با بدن و بدون روح، یکی با روح و بدون بدن.
هوسوک دستش رو به سمت کالیستا دراز کرد و گفت: باید پیوند خونین ببندی
باید قسم بخوری روحمون رو پیدا میکنی
ما دیگه نمیتونیم به کسی اعتماد کنیم
پس باید پیمان ببندی که اگر پیدامون نکردی، تاوان بدی
کالیستا دستش رو بالا آورد و شاخه گل رزی از داخل موهاش برداشت. خار کل رز رو روی کف دستش فشار داد و خط قرمز تیره رنگی به جا گذاشت. گل رز رو به افراد داخل اتاق داد و همه کف دستشون زخم بلند و باریکی ایجاد کردند. یک گلبرگ از گل رز جدا کرد و داخل مشتش فشار داد. هشت گلبرگ گل رز سفید به خون آغشته شد.
تهیونگ با صدای آرامی گفت: کالیستا نیکس برانوِن، از خاندان برانوِن
نامجون ادامه داد: ناجی روحهای گم شده ما
جونگ کوک ادامه داد: سوگند بخور به پاکی گلهای رز سفید
یونگی با صدای خشداری ادامه داد: که روحهای از دست رفته مارو پیدا خواهی کرد
هوسوک گفت: و به هر قیمتی که شده در شکستن طلسم موفق خواهی شد
جین با صدای تاریکی زمزمه کرد: و در صورت موفق نشدن روح خودت رو قربانی خواهی کرد
شاخه گل رز داخل شیشه بود و گلبرگ های سفید باقیموندهاش قطره قطره قرمز شدند. انگار گل به گلبرگ هایش وصل بود. گلبرگ های داخل مشتشون رو با شمع روی میز آتش زدند و گل سفید که حالا قرمز شده بود، داخل شیشه ثابت شد.
کالیستا زخم باریک کف دستش رو نگاه کرد
پیمان خون کامل شده بود
کالیستا به پسر نگاه کرد و گفت: میخوام بدونمپسر به کالیستا نگاه کرد و گفت: تو داستان اونها رو شنیدی
حالا باید مال من رو بشنوی
چون هر سکه دو رو داره و هر خنجر دو لبه
من همه روحم رو به پائولین ندادم
فقط یه بخش از روحم رو دادم
خود واقعیش رو دیدم
دیدم چه روح فاسدی داره
نیازهاشو دیدم
زخم های روحش رو دیدم
چون پائولین رو بیشتر از بقیه میشناختمچون یه زمانی عاشقش بودم.
اوف چی شد! 😂😂😂 امیدوارم حالتون خیلی خیلی خوب باشه
یه مدتی نبودم و آپدیت نکردم بخاطر اینکه امتحان کلی داشتم و کلی کار اضافه سرم ریخته بود. یه سریتون اومدید دایرکتم اینجا و گفتید میخوام داستانو کنار بزارم آیا؟
نه. من نوشتن این بوک رو کنار نمیزارم چون خیلی خیلی با نوشتنش حالم خوب میشه. امروز یکم بهم ریخته بودم و حالم خوب نبود و به محض اینکه اومدم و یه جمله اینجا نوشتم حالم خوب شد. و مگه من میتونم شماهارو کنار بزارم گوگولیا؟ شماها پشمک هلوییای منین😂😂
انی وی، میخواستم بگم که نه تنها این بوک رو کنار نمیزارم، بلکه بقیه داستان ها رو هم اینجا پابلیش میکنم. شاید توی آذر اینکارو کردم. بهمون برنامه امتحانی دادن و سرم یکم شلوغ میشه اما بهتون قول میدم ما هفتهای یک یا دو پارت خواهیم داشت. روز آپ تعیین نمیکنم چونکه من در طول هفته نمینویسم و میام داخل واتپد هرچیزی به ذهنم رسید رو مینویسم هموم لحظه. یعنی از نوت گوشیم کپی نمیکنم. چون وقتی بیفتم روی مود نوشتن باید بنویسم. نکته بعدی هم که میخوام بگم اینه که خیلی خیلی دوستتون دارم گایز. خیلی مراقب خودتون باشید، چیزای خوب بخونید و برای خودتون وقت بزارید. مرسی که این بوک رو میخونید و از این حرفا که خودتون بهتر میدونین😂 خوندنتون خیلی برام ارزشمنده، ووت هاتون و کامنت هاتونم که اصلا منو با دربست میبره آسمون و برمیگردونه😂😂😂 دوستتون دارم تارت های کاراملیهای من👾😂
YOU ARE READING
May The Roses Bloom
FanfictionI don't want it. Dont dont dont don't. I don't want to drink this water without you. I don't want to eat this food without you. I don't want to breath this air without you. I don't want to be alive without you. So make it stop. I want to die, let me...