3 | آسانسور

1.2K 137 9
                                    

"لاو قبل از خوندن وُت یادت نره"

به سمت آسانسور قدم برداشتم و طبقه 63 رو زدم در داشت بسته میشد که یهو یه نفر با دستش مانع بسته شدن در شد...

یه پسر قد بلند با تیپ و کوله بزرگ و چکمه های تماماً مشکی و یه ماسک مشکی روی صورتش جلوی در آسانسور ظاهر شد

تو دلم گفتم ودف:/

این کیه دیگه چرا شبیه دزداس نکنه واقعا دزد باشه کولشم خیلی بزرگه قشنگ خودم و نصف خونم توش جا میشیم:/

تو همین فکرا بودم که اومد داخل و بغل دستم ایستاد

یه نگاه به دکمه های آسانسور کرد و یه نگاه طولانی و عمیق به نیم رخ من کرد که به سمتش برگشتم و نگاهشو گرفتم

+احیاناً شما نمیخوای دکمه طبقه خودتون رو فشار بدید؟

_نیازی نیست دیگه

چشمام اندازه یه توپ تنیس گشاد شد و به این نتیجه رسیدم که تمام فکرام راجع بهش درست بوده

البته یه احتمالم اضافه میشه

این آدم یا دزده یا یه منحرف!
شایدم هر دوتاش...

شت بیچاره شدم فک کنم

با این حال سعی کردم هول نشم و خودمو جمع و جور کردم

+یعنی چی نیازی نیست؟شما بگو کدوم طبقه ساکنی تا من براتون دکمه رو بزنم

_دارم میگم نیازی نیست دیگه خانم
چند بار باید تکرار کنم؟
منم میخوام همون طبقه ای پیاده بشم که شما پیاده میشی

یعنی چی؟!این داره چی میگه واسه خودش؟

شیطونه میگه با انگشتام اون 2 تا چشماش که از بالای ماسک معلومه رو سوراخ کنمااا!

+یاااااا نکنه تو یه منحرفی؟

_چیییی؟!!

+من آسانسور رو طبقه بعدی نگه میدارم اگر همین الان نری بیرون آژیر خطر آسانسور رو میزنم

_مطمئنی پشیمون نمیشی؟

اینو که گفت دیدم شروع کرد ماسکشو از رو صورتش دربیاره

+مثل اینکه علاوه بر منحرف ، دیوونه هم هستی!

ماسکش رو تو جیبش گذاشت و به من نگاه کرد

یه لبخند به پهنای صورتش زد که دندونای خرگوشیش که پشت اون لبای کوچیک و صورتی قایم شده بود رو بهم نشون داد

آسانسور تو طبقه بعدی ایستاد و من فقط پوکر بهش نگاه کردم و با سرم اشاره به بیرون کردم

متوجه شدم که لبخندش تبدیل شد به یه تعجب و چشماش گشاد شدن و دهنش باز موند

+یاااا دیوونه ی منحرف یالا برو بیرون از آسانسور

کلی وقتمو گرفتی تازه اینجا اسباب کشی کردم هنوزم کلی کار دارم

Liar | CompletedWhere stories live. Discover now