حس عجیبی داشت.اینکه اینهمه سال عادی زندگی کنی و یهو توی یه روز که فکر میکنی مثل بقیه ی روزا، زندگیت عوض بشه.
دقیقا سه ماه قبل، وین وین از کلاس نقاشی برگشت خونه و دید مادرش یه نامه براش داره. وقتی نامه رو باز کرد دید که اون نامه، نامه ی هاگوارتزه. وین وین فکر کرد که حتما اشتباهی پیش اومده. چون که محض رضای خدا اون هیچ چیز عجیبی نداشت.
درسته!اون یه ماگل زاده بود.
ولی کسی چه میدونه؟ شاید اون خوش شانس تر از ماگل زاده های دیگس.اون طرف دنیا توی تایلند،تن همونطور که لئون رو ناز میکرد،رو به جانی گفت:من از اون کت سفیده خوشم میاد
جانی نگاهی به کاتالوگ لباس ها برای نامزدیشون کرد وگفت:فکر کردم گفتی سفید نمیپوشی کوچولو
تن_این خیلی سکسیه
جانی_اره بیبی دارم میبینم. هم کوتاهه هم تقریبا روی کمرش پارچه ای نیست.
تن_غیرتی بازیو بذار کنار جان! یه شبه.
جان_اوکی هر چی تو بگی.ولی به استایلیستا میگم که مال منو عادی بدوزن. چون که برای قد و هیکلم خیلی کوتاهه.مضحک میشم
تن_جذابیتتو دست کم نگیر. لطفا لوییسو رو هم از شکمش بلند نکن دردش میاد.
جان_مواظبم. دردش نمیاد. خب...واسه ی سال آخر مدرسمون آماده ای؟
تن_اره. اما هنوز جوهر نخریدم.
جانی_فردا میریم به خیابان دیاگون🔮.. روز بعد؛کوچه ی دیاگون
یوتا همونطور که دست جونگوو رو میکشید سمت مغازه ای مواد جادویی میفروخت میرفت_انقد فس فس نکن جونگوو! نمیبینی همه جا شلوغه؟
جونگوو_پیشیه خوشکل بود خووو.
یوتا_بیا و اعصاب منو به هم نریز. به کونم که خوشکل بود
وقتی جونگوو برگشت تا دوباره اون گربه ی سفیدی که به گردنش روبان صورتی رنگی وصل بود رو ببینه، اون گربه دیگه اونجا نبود.
بق کرده دنبال یوتا راه افتاد و وارد مغازه شد.
یوتا_ شاخ تکشاخ میخوایمو... جونگوو لطفا لیست رو بده.
جونگوو_لیست لازم نیست فقط همون تکشاخ...آها و گفتی غذا برای جغدت میخوایمیووو...
جونگوو عاشق گربه ها بود. ولی پدرش نمیذاشت یه گربه داشته باشه
مثل همیشه تا صدای گربه شنید برگشت تا گربه رو ببینه.و چشاش شکل قلب شد😍 وقتی دوباره همون گربه رو دید_یوتا! گربه هه که میگم اینه ببینش.چقدر خوشکله.من عاشق گربه هه شدم.
یوتا که داشت برای اون ارشد گریفیندوریه از نظر خودش منفور، جمین، چشم غره میرفت با مشتی که از جونگوو به بازوش خورد سمت جایی که گربه بود چشم دوخت.ولی با این تفاوت که جونگوو به گربه نگاه میکرد و یوتا به صاحب گربه.
مشخص بود که سردرگمه و از ظاهرش میشد فهمید کم سنه.
یوتا_ میخوای گربه رو از نزدیک ببینی؟
جونگوو_چطوری؟
با رفتن یوتا به اون سمت جونگوو هم دنبالش راه افتاد.
یوتا_سلام جوجه کوچولو!سال اولی هستی؟
پسر_آم.... سـ.. سلام. بله سال اولیم.
یوتا_من یوتام.از ارشدای هاگوارتز.میتونم کمکت کنم چیزایی که میخوای رو پیدا کنی
پسر_منم وین وینم.اسم اصلیم دونگ سیچنگه.ممنونم سونبه
یوتا_ایگو... تو خیلی کیوت و خوشکلی.
با حس اینکه وین وینو موذب کرده گلوشو صاف کرد و گفت:خب. لیستتو ببینم.
وین وین لیستشو به اون سونبه ای که خیلی مهربون به نظر میرسید داد_ بهم گفتن که گروه بندی میشیم ولی من نمیدونم هر گروه چطوره.میشه برام توصیح بدی؟
یوتا نگاهی به جونگوو که مشغول ناز کردن گربه کوچولو بود، انداخت_خب... هر گروهی فکر میکنه که گروه خودش بهتره. پس فکر کنم اگه من برات بگم ممکنه از اسلیترین خوشت بیاد.اما سعی میکنم بدون هیچ تعصبی بهت بگم.گروهتو خودت انتخاب نمیکنی. کلاه گروه بندی با توجه به استعداد و افکار و ذاتت اینکارو میکنه. ریونکلاو ها باهوش،هافلپاف ها تلاشگر، گریفیندور ها شجاع و اسلیترین ها....به علاوه ی وحدت، همه ی اینا رو دارن.
صدایی از اونطرف با تمسخر گفت_فکر نمیکنی یکم زیاده روی میکنی؟ شایدم داری کم میذاری؟ نگفتی اسلیترینا از ماگل زاده ها متنفرن و نژاد پرستن
یوتا_ خفه شو جمین.
جمین_حیف که سال شروع نشده و الا همون روز اول 5 امتیاز به خاطر بی احترامی به ارشد هاگوارتز از دست میدادی.بعدشم هر چقدر سعی کنید مهربون باشید، بازم همونید. اسلیترینا همیشه همینن.
یوتا_خدا رو شکر که سال آخره که حضور نحستو تحمل میکنم.
جمین چشمکی به یوتا زد و گفت: سال آخرو نشونت میدم.
با رفتن جمین، نگاها از اونا برداشته شد
یوتا_توی هر گروهی که افتادی با این جمین حرف نزن. سمتشم نرو
وین وین_باشه.... سونبه
یوتا_یوتا صدام کن.سونبه نمیخواد
وین وین_یوتا... هیونگ.
یوتا_🙂😍
ESTÁS LEYENDO
silver(متوقف شده)
Fanficیه ماگل زاده توی هاگوارتز خاصه. چرا؟ چون زندگیش با مرگ یه تکشاخ نفرین شده... و چون... سعی کردم نا امیدتون نکنم یووین، جانتن، جهوو، مارکهیوک، جهسونگ، نورن،