⫘⫘⫘⫘⫘⫘⫘⫘⫘⫘⫘⫘⫘
تهیون: از آب سرد متنفرم و تو کابین دوش آب همیشه سرده.
یونجون: تو نسبت به خیلی چیزها زیادی حساسیت نشون میدی دود..
تهیون: کی گفته! اصلا هم اینطور نیست!!در حین بحث نگاهش به سالن والیبال میخوره، صدای لیز خوردن کفش های اسپورت روی کف سالن و صدای برخورد توپ، دیدن تیم والیبال واقعا برای تهیون جالب و دیدنی بود
نگاه تهیون از دور به بومگیو برخورد میکنه، هنگام بازی خیلی جدی به نظر میرسید.
تهیون: خیلی کارش دقیق و خوبه
یونجون: طبیعیه چون اون کاپیتانه..
یونجون به بومگیو و بعد به تهیون نگاهیی میندازه و میگه.
یونجون: میخوای فقط همینجا بایستی و نگاه کنی؟
تهیون: عام آره..
یونجون: می تونی روی یکی از صندلی ها بشینی و بازی رو تماشا کنی، به هر حال اونها واسه این ساخته شدن.تهیون: عام.. نه، ترجیح میدم همنیجا بایستم و بازی رو ببینم، اگه تو خستته می تونی اونجا بشینی.
تو همون حال بومگیو دستاش رو تو هوا میزنه و رو به تیمش میگه.
بومگیو: گایز بذارید از دوباره انجامش بدیم و این دفعه حواستون رو بیشتر جمع کنید!!
تیمش چشمی میگن و دوباره موقعیت هاشون رو میگیرن
⫘⫘⫘⫘⫘⫘⫘⫘⫘⫘⫘⫘⫘بومگیو آخرین سرویسش رو میزنه و توپ وسط زمین حریفشون میخوابه و بازی تموم میشه.
بومگیو عرق روی پیشونیش رو پاک میکنه.
بومگیو: هی..بالاخره تموم کردیم...خیلی گرمه
تو همون حال یه نفر بطری آب سرد به طرفش میگره وقتی میچرخه متوجه سوبین میشه، بطری رو از دستش مگیره و ازش تشکر میکنه.
بومگیو: مربی قبل از اینکه بره تو رو از تمرین معاف کرد
سوبین: می دونم و اهمیتی نداره..
تو همون حال کای به سمتشون میاد و رو به بومگیو میگه.کای: هیونگ،حالا که بازی تموم شده شما هم میخواین برین دوش بگیرین؟
بومیگو: آره خب، یه خورده دیگه میایم.
بعد از رفتن تماشاچی ها جز تهیون، همه بازیکنان وسایلشون رو جمع میکنن.تهیون به اژرافش نگاه میکنه و با خودش میگه.
تهیون: عالیه حالا که تماشاچی ها دارن کم کم میرن اینجا هم خلوت میشه
نگاهش از دور به بومگیو و سوبین برخورد میکنه، به سوبین دقیقتر نگاه میکنه و تو دلش میگه
"این یارو کیه؟ بش میاد با بومگیو صمیمی باشه..یعنی همکلاسیشه؟"
"بهتره دیگه از اینجا برم"تو همون حال کای عصبی میشه و داد میزنه.
کای: من میخوام برگردم خونه!!!!!!!!!!! خستمه!! پس هر چه سریعتر اینجا رو خالی کنید و برید دوش بگیرید!!!!!یکی از هم تیمی هاش دستش رو صورتش میکشه و رو به اون میگه.
_ خفه شو کای، الان خستمونه نمی تونیم تکون بخوریم، تو برو دوشت رو بگیر به ما کاری نداشته باش
کای عصبی توپ تو دستش رو با پاش میکوبه و داد میزنه.
کای: یعنی چی خب!! همه با هم باید برن دوش بگیرن!!!!
سوبین: کای!! چند دفعه باید بت بگم با توپ والیبال فوتبال بازی نکن!!تو همون حال که همون توپ که کای با پاش زده بود پرت میشد، نگاه بومگیو به تهیون میخوره، هر لحظه ممکن بود توپ به شدت به سرش برخورد کنه و صدمه ببینه چون توپ وزن نسبتا سنگینی داشت.
بومگیو: تــــهیون!! حواست باشه!!!!!!!
تهیون آروم به سمت صدا بر میگرده.بومگیو: حواست به توپ باشه!!!
با تعجب به توپ که به سمت صورتش پرت میشد نگاهی میندازه و از شدت اضطراب سر جاش خشکش میزنه.
هر لحظه منتظر این بود که توپ به صورتش برخورد کنه که بومگیو سریع خودش رو می رسونه و توپ رو میزنه کنار اما با این کار نزدیک بود بیوفته زمین ولی تهیون جلوش رو میگیره و مانع افتادنش میشه.
*پ.ن: جالبه وقتی توپ نزدیک بود صورتش رو سرویس کنه خشکش میزنه ولی وقتی نزدیک بود بومگیو بیوفته رو زمین یادش افتاد که یه تکونی به خودش بده :/ *
______________________________________
دوستان از اونجایی که پارت های قبلی خیلی کوتاه بودن از پارت 6 به بعد بیشترش میکنم🤝🏻
YOU ARE READING
lucky paradise
Teen Fictionتهیون: "فکر می کردم اون روز گندترین روز زندگی منه و قراره بدتر به گند کشیده بشه پس چطور بعد از اون همه اتفاق مزخرف و احمقانه و هزارتا بلا و بد شانسی یهو حس کردم اون بهشت خوش شانسی منه؟" ⫘⫘⫘⫘⫘⫘⫘⫘⫘⫘⫘⫘⫘⫘⫘⫘ فیکشن: بهشت خوش شانسی- کاپل: تهگیو - یونبین...