« قسمت 21 »
" تهیونگ ، کپی هایی که خواسته بودی حاضره . "
جیوو ، همزمان که مجله هارو روی میز تهیونگ میذاشت ، لبخندی به تهیونگ زد و گفت :
" مقاله ی بی نظیری شده ، همونی که تو صفحه ی پونزدهه ، تا به حال، هیچ وقت از این مدل مجسمه ها توی مجله نداشتیم ، تعجبی نداره که این همه مدت این پروژه رو زیر آستینت قایم کرده بودیـ ... "
" جوهیون مقاله رو تو صفحه پونزده گذاشته ؟ "
تهیونگ حتی منتظر جوابِ اون دختر هم نشد ، فقط یکی از کپی هایی که تو دست جیوو بود رو سریعاً کِش رفت ، کاملاً افسار گسیخته صفحات رو ورق میزد تا اینکه بالاخره تصاویر تمام رنگیه کیفیت بالای مجسمه ها رو دید ، حسی که تهیونگ داشت ، کاملاً ملموس بود . درست همون جا بود، جلوی چشم هاش ، بین بیست صفحه ی اول . مساله بزرگی بود ، معمولاً، اکثر افراد ، بیش تر تمایل دارن چند صفحه اول رو بخونن تا ببینن چیزِ خاصی توجه اشون رو جلب میکنه یا نه و حالا کارِ جانگ کوک درست تو همون صفحات بود ، نسخه ی اون ماه رو افتتاح میکرد .
" محشرههه ! خیلی ازت ممنونم ، جیوو ! "
" من اون مجسمه پروانه ها رو واقعاً تحسین میکنم ، دوست دارم اون پروانه ها رو یک بار ، تو بدنِ یه انسان واقعی ببینم. "
" خودِ مجسمه از عکس اش هم نفس گیرتره ... بقیه ی کار های اون هنرمند هم به شدت تاثیرگذارن . "
" کِی قراره نمایشگاهشو تو سئول برگذار کنه ؟ مطمئناً اینطوری خیلی توجه بیش تری جلب میکنه "
تهیونگ آهی کشید و گفت :
" آره ، اگه نمایشگاه بزاره ، خیلی محشر میشه . مگه نه ؟ "
اگه اول از همه ، یه جوی میتونست اون هنرمند رو قانع کنه که حداقل باهاش حرف بزنه ، شاید قدمِ بعدیش میتونست قانع کردن جانگ کوک برای یه مسئله بزرگ تر باشه .
هم چنان که تمامیه احتمالات رو در نظر میگرد ، ناگهان ، ایده ی جدیدی به ذهنش رسید .
.
.
" سَـ ... سلام ... تهیونگ ؟ "
" سلام ، خودم ام. "
تهیونگ همونطور که روی کانتر آشپزخونه نشسته بود ، خیلی ناخودآگاه شروع کرد به گاز گرفتن ناخن شستش .
تا زمانی که بالاخره اسم جانگ کوک روی صفحه اسکرین گوشیش ظاهر نشده بود ، تهیونگ ، خودش هم نمیدونست تا این حد دلش برای صدای جانگ کوک تنگ شده ، قلبش برای لحظه ای ایستاد ، و در نهایت ، یادش اومد که باید تلفن رو جواب بده .
" اوضاع روبه راهه ؟ "
طوری رفتار میکرد که انگار هیچ خبری از دلیلِ اصلیه تماسِ جانگ کوک نداره .
YOU ARE READING
The Bokeh Effect - Kookv/Vkook [COMPLETED]
Fanfictionیه هنرمند میتونه عاشق هنر بشه ... یه تماشاچی هم میتونه به هنر عشق بورزه ... کیم تهیونگ خیلی وقته که عاشق هنره ولی هیچوقت فکرشم نمیکرد که بتونه عاشق خالقش هم بشه ... نه وقتی که از قبل عاشق یکی دیگه بود ... [ 𝘾𝙤𝙪𝙥𝙡𝙚 : ᴋᴏᴏᴋᴠ / ᴠᴋᴏᴏᴋ , ʏᴏᴏɴᴍɪɴ...