attractive boy

2.3K 137 13
                                    

یه روز پاییزیه ؛ هوا سرده سرد ، خیابان ها و کوچه ها و..بر عکس هروز خلوت !
پیاده روی تو این هوا خیلی میچسبه !
به خاطر خرید یه اسپرسو وارد یه کافه شدم ، هواش خیلی گرم و دلنشین بود ، کمی نشستم تا اسپرسو ام را بخورم که ناگهان  با دیدن آن محو تماشایش شدم ، صورت خیلی زیبایی داشت ، لبای صورتی رنگش ، چشمای زیباش ، تاتو و پیرسینگش و به ویژه اون لبخند ملیحش  خیلی جذاب و خوشتیپ بود دلم بدجوری با دیدنش قلبم یه تپش عجیبی گرفت  اون پسر لعنتی منو بدجوری جذب خودش کرده بود جوری که نمیتونستم چشمم رو از روش بردارم ،دلم میخواست بفهمم کیه چند سالشه ، اسمش چیه ، اهل کجاس ، محو تماشاش بودم که ناگهان تلفنم زنگ زد جینی بود تلفنو جواب دادم ؛
.
.
.
-سلام
کجا موندی پس رفتی یه دور بزنی الان دو ساعته!
جوابش رو دادم ؛
+دارم میام اومدم یه اسپرسو بخورم الان میام .
-باشه پس .
سرم رو از گوشی بلند کردم اون پسر دیگه اونجا نبود ، وقتو هدر ندادم و زود رفتم و پول اسپرسو رو حساب کردم داشتم میرفتم بیرون که با یکی برخورد کردم تمام جزوه هاشو وسایلش و.. رو زمین پخش شدن
.-معذرت میخوام

+معذرت میخوام

  دوتامون هم زمان معذرت خواهی کردیم و وقتی سرشو بالا اورد دیدم همون پسرخوشتیپه، نمیدونم چرا ولی لکنت گرفتمو ضربان قلبم تند تند شد کمکش کردم و وسایلش رو جمع کرد .

-متشکرم

+....خو.و...ااا..ههش.ش میکنم.

خیلی گرفته گرفته گفتم و بلند شدم ، همراه با رفتن به سوی در به این فکر میکردم که چرا باید این طوری بشم، چرا باید با دیدن اون پسر اینقدر قلبم تند تند بزنه ، نتونم درست حسابی حرف بزنم به لکنت بیوفتم که رو زمین چیزی دیدم ، یه کارت که روش اسم
و فامیلی و محل کار پسررو نوشته بود ؛
جئون جونکوک اسم قشنگی داشت ، نقاش بود ، برگشتم تا کارت رو به پسر بدم ولی نمیدونم چرا به حرف دلم گوش کردم و برای اینکه بتونم دوباره اون پسر رو ببینم کارت رو تو جیبم گذاشتم میدونم کار اشتباهی بود و باید کارت پسر رو بهش برمیگردوندم ولی قلبم نمیخواست که این کاررو بکنم و من به حرف قلبم گوش دادم و به سوی خونه حرکت کردم

چند ساعتی بود که رسیده بودم نمیدونم چرا نمیتونستم حتی یه لحظه از فکر کردن بهش دست بردارم دست خودم نبود اون خیلی جذاب و خوشگل بود ، چشاش ، طرز نگاه کردنش ،من دیوونه شده بودم ، اونقدر تو فکر بودم که حتی صدای سه نفری که داشتن صدام میکردن و میخندیدن رو نشنیده بودم
-ته حالت خوبه پسر ؟
سه ساعته داریم صدات میکنیم و تو انگار نه انگار!

+خوبم ..... چیزیم نیست. ببخشید خیلی تو فکر غرق شده بودم برا همین نشنیدم چی میگین ، حالا موضوع چی بود ؟!
-حالا این فکره چیه که انقدر توش غرق شدی ؟! نکنه عاشق شدی و تو فکر دلبرت هستی؟!
جین با شوخی گفتو با نامجون و یونگی زدن زیر خنده !

 Kookv A special love / یه عشق خاص کوکویDonde viven las historias. Descúbrelo ahora