𝓢𝔀𝓮𝓮𝓽 𝓵𝓸𝓿𝓮 {𝓗𝔂𝓾𝓷𝓱𝓸}

311 30 1
                                    

𝑺𝒘𝒆𝒆𝒕 𝒍𝒐𝒗𝒆𝑺𝒄𝒆𝒏𝒂𝒓𝒊𝒐𝑯𝒚𝒖𝒏𝒉𝒐

Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.

𝑺𝒘𝒆𝒆𝒕 𝒍𝒐𝒗𝒆
𝑺𝒄𝒆𝒏𝒂𝒓𝒊𝒐
𝑯𝒚𝒖𝒏𝒉𝒐

᪥❁᪥❁᪥❁

آستین های هودیِ طوسی رنگش، دست های سفید و مخملیش رو پوشونده بودن و موهای لَختش رو صورتش پخش شده بود.

با انگشت های کشیده و قشنگش آهسته صفحاتِ کاهیِ کتابش رو ورق میزد و هرازگاهی از پنجره ی کناره تخت، به منظره ی زیبای پاییزیِ بیرون خیره میشد، مثلِ ی تابلوی نقاشی زیبا بود و یا حتی زیبا تر.

نسیمِ خنکِ پاییزی از پنجره به داخل اتاق وزید و پسر تونست بوی شیرینی های تازه و خوشمزه ی آقای پارک رو راحت تر حس کنه، آقای پارک یه پیرِ مردِ بی نهایت مهربون و دوست داشتنی بود که کنارِ ساختمونشون یه مغازه ی کوچیکِ شیرینی فروشی داشت و هرازگاهی کاپ کیک های خوشمزه ای براشون می اورد.

با شنیدنِ صدای قدمای آرومِ پسره مو قهوه ای، که لیوانی با طرحِ گل های زردِ آفتاب گردون به دست داشت چشم از منظره ی بی‌نظیره بیرون برداشت و نگاهِ خندونش رو به پسر، که حالا کنارش روی تخت نشسته بود داد.

-هیونِ شیرینِ من چطوره؟

هیونجین خنده ای کردو دستای مردونه ی پسره بزرگ تر رو محکم بین دستاش گرفت.

-به لطف مراقبت های تو خیلی بهترم مینی.

مینهو دستی به موهای ابریشمیِ هیونجین کشید و بوسه ای روی گونه های بی رنگش زد.

-برات دمنوش درست کردم.

و لیوان رو با احتیاط به هیونجین داد، و هیون سریع دمنوشش رو سر کشید تا کمتر طعمِ تلخ و آزار دهندش رو حس کنه.

-خیلی بدمزه‌ست.

مینهو اخمی کرد، لیوان رو روی میز گذاشت و با دلخوری گفت:
بهت گفته بودم اگه زیاد زیرِ بارون بمونی سرما میخوری، ولی تو هیچ وقت به حرفام گوش نمیکنی.

هیونجین با شرمندگی سرشو پایین انداخت.

-خب آخه خیلی منظره ی قشنگی بود و...

حرفش با عطسه ی کوتاهی نصفه موند.

مینهو آهی از سره ناراحتی کشید و پنجره ی اتاق رو بست تا هیونش بیشتر از این مریض نشه.

-درسته که قشنگ بود، اما من نمیخوام فرشته ی آب نباتیم سرما بخوره.

هیونجین با لبخند پهنی سرشو رو شونه ی مینهو گذاشت و ریه هاش رو با عطر ارام بخش مردش پر کرد.

-ببخشید مینی، از این ببعد بیشتر مراقبم تا مریض نشم.

مینهو سرش رو چرخوند و پیشونیِ پسری که تمامِ زندگیش تنها با اسمِ قشنگش خلاصه‌ می شد عمیق بوسید و پتوی سرمه ای رنگی رو که با ستاره های کوچیکی تزئین شده بود رو، روی هیونجین کشید.

-هیونِ من الان باید استراحت کنه تا زودتر خوب بشه.

هیونجین با ناراحتی لب هاش رو آویزون کرد.

-من خوابم نمیاد مینی.

مینهو آروم کناره پسره کوچک تر روی تخت دراز کشید و دست هاش رو دوره کمرِ ظریفش حلقه کرد، و بوسه های ریزی روی جا جای صورتش نشوند‌، برای مینهو این پسر به طرز عجیبی مزه ی توت فرنگیِ شیرین میداد .

-اما تو باید استراحت کنی هیون، تا وقتی که خوابت ببره اینجا میمونم.

چشمای هیونجین از خوشحالی برق زد و خودش رو بیشتر تو آغوشِ مینهو جا کرد‌، بین بازو های مینهو بودن حس قشنگی بهش میداد... حس ارامش و امنیت.

اینکه کسی رو داشت که اون رو حتی بیشتر از خودش دوست داشت و اینجوری نگرانش می شد زیادی قشنگ و شیرین بود.

-خیلی خوشحالم که پیشمی مینی... خوشحالم که‌... دارمت.

مینهو خم شد و اینبار بوسه ای رو لب های پفکیِ هیونش زد.

-و قراره تا ابد پیشت بمونم عشقه شیرینم.

𝑀𝑦 𝑠𝑐𝑒𝑛𝑎𝑟𝑖𝑜𝑠~❁ Onde histórias criam vida. Descubra agora