یونگی پوکر به ادامهی خندیدنای همسرش خیره موند و گفت.+تمومش کن
_خیله خب بابا ، کمکم کن بلند شم الان.
یونگی اول از شر ربدوشامبر تو تنش خلاص شد و لخت با یه باکسر تو تنش زیر دوتا بازوهای جیمین رو گرفت و بلندش کرد بشینه.
_بدنم خشک شده و اینم رو تنم صاف واینمیسه همش لیز میخوره.
بعداز مکث کوتاهش سریع سمت جیمین برگشت و گفت.
_نترس الان میرم لباس بپوشم سرمام نمیخورم.
جیمین نیشخند محوی زد و با یه دستش تکیه داد و دستش دیگ بالا آورد و سر سینهی قهوهایی رنگ یونگی رو بین انگشتای پف کردش فشرد و صدای کیوتی از خودش دراورد.
_اوخش چه گوگولیههههه
یونگی از درد سریع دستش رو پس زد و با دوتا کف دستش سینش رو پوشوند.
+نکن درد داره
_نمیخوام....اه مین میدونی الان هوس چی کردم؟
یونگی دلتنگش بود و نیاز به لمس بدن نرم همسرش داشت.
پس نمیشد بدون دلیل.میشد؟
جلو رفت نزدیک جیمینو لباس گشادش رو دراورد و پرت کرد رو پارکت.+چی؟
مینی حالت متفکری به چهرش گرفت.
_اومم شاید یکم شیر.
_شاید!؟
+نه خب همون شیر.
یونگی اوکی آرومی گفت و پاشد بره سمت یخچال گوشه آشپزخونه شون که صدای جیغ جفتش شوکه متوقفش کرد.
_احمق اون شیر نهههههه.
یونگی اخمی کرد.
+دیتری تالک*حرف زدن کثیف* کیتن؟
جیمین تایید کرد و لبش رو داخل دهنش کشید.
یونگی تا نشست کنارش که دلیلش رو بپرسه جیمین خودشو از روی کاناپه جلو هل داد و تالاپ نشست کف زمین مابین میز و کاناپه.+بیا بالا زمین سرده چیکار میکنی تو؟
ولی اون در سکوت به کار خودش ادامه داد و با پاهاش سعی کرد یکم بیشتر میزو از کاناپه فاصله بده و خودش رو به سختی پایین پای یونگی جا کرد.
بی توجه به نگاه شوکه یونگی رو خودش قبل از اینکه کارشو انجام بده دستشو روی شکم برجستش گذاشت و کمی خم شده اروم زمزمه کرد.
_بیبی میدونم اذیت میشی ،پس خودتم زیاد وول نخور و جلوی گوشاتو بگیر باشه؟
کاملا رفت جلو و سعی کرد به شکمش فشاری وارد نکنه.
دستش رو سمت لباس زیر یونگی برد که قبلش مچش توسطش گرفت+جیمین-لطفا من نمیخوام اذیت شی
_نمیشم یونگی
پس دستش رو داخل برد دیکش رو از فضای تنگ لباس زیر دراورد.
گوشه ی لبش رو لیسید و با چشمای کشیده نگاهش رو به یونگی داد.
YOU ARE READING
𝐌𝐲 𝐂𝐫𝐞𝐚𝐦𝐲 𝐁𝐫𝐞𝐚𝐝 | Yoonmin
Short Story『 نون خـامهای مـن 』 | •Yoonmin | •completed✔ | •mpreg ,fun ,fluf ,omegaverse ,smut اون به مثال حکم نون خامهای رو داشت برای پدرش اما در نظر اون یکی پدرش، یه شیطان که برای گول زدن همسرش خودشو داخل زندگیشون جا داده بود.