liam...?

88 20 3
                                    

سلام بچه ها⁦:,-)⁩
نویسنده صحبت می‌کنه.

خواستم خدمتتون عرض کنم کههه،
فیوریت سین الان مثل یه نوزاد میمونه که کلی راه تا بالغ شدنش مونده،برای اینکه بالغ بشه به کلی مراقبت و زمان نیاز داره.

من دارم تلاشم رو میکنم که چیز خوبی ارائه بدم و چیزای خوبی برای آینده کتاب درنظرمه ⁦(*_*)⁩

شما هم اگر دوست دارید لطفاً کتاب رو در حد توانتون حمایت کنید،اگر خوشتون میاد ووت بدید و به ریدینگ لیستاتون اضافه کنید چون در غیر این صورت به هیچ وجه امکان نداره که این کتاب بالا بیاد!

اگررر هم کتاب رو دوست ندارید فدای سرتون،فقط بهم بگید اگر نقدی دربارش دارید چون واقعا خوشحال میشم بشنوم.

هیچی دیگه سرتون رو درد نیارم،
فقط اینم پارت جدید،امیدوارم لذت ببرید!⁦(◍•ᴗ•◍)❤⁩

*
*
*
با رسیدن به اتاقش بالاخره نایلون داخل دستش رو که پر از خرید بود رو روی زمین گذاشت.
به انگشتای دستش که در اثر حمل اون همه خرید کبود شده بودن نگاه کرد و چهرش رو جمع کرد.

لباسای بیرونش رو دراوورد و شلوارکش رو از دسته تخت برداشت و پوشید.

هرچند هوا تا حدودی سرد بود ولی از اونجایی که حوصله لباس پوشیدن نداشت ترجیهش روی این بود که همونجوری با بالاتنه لخت توی اتاق بگرده.

نایلون خریدش رو یک بار دیگه برداشت و دقیقا جلوی در یخچال گذاشتتش.
آخرین باری که توی یخچال رو نگاه کرده بود تقریبا میشد گفت هیچ چیز خوشمزه ایی برای خوردن پیدا نکرده بود،پس امروز صبح که هیچ کلاسی نداشت و روز تعطیل بود ترجیهش این بود که صبح زود تر از خواب بلند بشه و یکمی برای خودش و بقیه پسرا خرید کنه.

ظرف پنیر،تخم مرغا ، بطری شیر کاکائو و چند تا دیگه از خرت و پرتایی که حتما باید توی یخچال نگه داری میشد رو از داخل نایلون دراوورد و شروع کرد به چیدنشون داخل یخچال.

تقریبا همه وسایل جا شده بودن که متوجه شد دیگه داخل یخچال هیچ جایی برای آخرین خریدش که یه قالب شکلات صبحانه بود نداره.

نگاهی سرسری به وسایل داخل یخچال کرد،تقریبا همش خوراکی های لویی یا زین بود!

میدونست بدون اجازه جابجا کردن وسائلشون اونم وقتی که تازه باهاشون آشنا شده ممکنه دور از ادب باشه.
به لویی نگاه کرد که عین بچه گربه توی خودش جمع شده بود و با دهن باز توی خواب به آرومی نفس می‌کشید.

از جاش بلند شد و به سمت تخت لویی رفت.موهاش رو که روی پیشونیش ریخته بودن رو با دستش عقب زد و با لطافت سعی کرد بیدارش کنه.

ن_لویی‌

لویی هیچ عکس العملی نشون نداد.
نایل دستش رو روی بدن لویی گذاشت و چند بار آروم تکونش داد.

Favorite sin [z.m] [L.s]Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt