سلام بچه هاااا(◍•ᴗ•◍)❤
نویسنده صحبت میکنه،
خواستم اول پارتی بازم تشکر کنم از اونایی که ریدینگ لیستاشون اد کردن،از اونایی که ووت دادن و صد البته یه تشکر جانانه از اونایی که کامنت میذارن🥺❤️
راستی عکس کاور هم یه دوستی توی توییتر گذاشته بود،کاشف به عمل اومد خودش منیپ زده.
آدم برگاش میریزه مردم چه هنرایی بلدن:,-)هیچی دیگه اینم پارت جدید،امیدوارم لذت ببرید لاورا❤️
*
*
*دستی لای موهای مرتب شدش برد و سعی کرد کمی بیشتر اونا رو به سمت بالا هدایت کنه.
از دیشب لباس هاش رو آماده کرده بود و مطمئن شده بود که بوی عطرش به مشام میرسه.
با اظطراب به لویی نگاه کرد.
ن_مطمئنی میاد؟
لویی کوله خودش و زین رو روی نیمکت گذاشت و به نایل نگاه کرد. با اینکه حدود یک هفته از افتادن زین از رو پله ها میگذشت،اما لویی بخاطر اینکه مبادا زین اذیت بشه هنوز هم نمیذاشت زین خودش کوله خودش رو بیاره!
ل_نه مطمئن نیستم!من فقط گفتم دوبار توی کلاس این استاده دیدمش،ممکنه امروز نیاد.
نایل نا امید به لویی نگاه کرد و چند ثانیه بعد کنار لویی نشست.
رابطه برقرار کردن با لویی برای نایل خیلی راحت تر بود.
لویی در عین حال که شوخ بود همیشه مراقب بود که با رفتارش کسی رو آزرده نکنه.
توی رفتارش با دوستاش جوری بود که انگار پدریه که تلاش میکنه از نوزاد آسیب پذیرش محافظت کنه و با همه اینا خیلی کم توی زندگی دیگران دخالت میکرد.نایل همه اینا رو توی این مدت کم از روی رفتارش با زین و خودش فهمیده بود و کاملا میتونست به وضوح ببینه چرا لویی انقدر دوستای زیادی داره و به راحتی با همه ارطبات برقرار میکنه.
چون اون نمونه بارز یه دوست خوب بود!
اما در مورد زین؛ زین در حالت عادی بیشتر شبیه یه پیر مرد بود که سالهای آخر عمرش همه بستگان و دوستاش رو پیچونده و یه جایی یه خونه گرفته تا باقی عمرش رو با گربه سیاه تک چشمش بگذرونه.
بیشتر نسبت به مسائل دید واقع بینانه داشت و جوری جزئیات هر چیزی رو میدید که مطمئناً حتی خود خدا هم موقع خلق اونا تا این حد بهشون توجه نکرده بوده!اما همه اینا مال هفته اول آشنایی با زین بود،کافی بود یکم بهش فرصت بدی تا ببینی چطور زین میتونه حتی از لویی هم شوخ تر، احمق تر و صدالبته جوگیر تر بشه!
با ورود استاد نایل ترجیح داد آنالیز کردن شخصیت زین و لویی رو به بعد تر موکول بکنه.
استاد زن نسبتا جووونی بود. شاید سنش حتی از چهل سال هم تجاوز نمیکرد!

KAMU SEDANG MEMBACA
Favorite sin [z.m] [L.s]
Fiksi Penggemarز: یعنی میخوای بگی تاحالا هیچ گناهی نکردی؟ تا حالا خودتو لمس نکردی؟ تا حالا دروغ نگفتی؟ میخوای بهم بگی عاشق من بودن اولین گناهته که اینطوری بابتش عذاب وجدان داری؟ One or two parts a week ❌