قبل از اینکه شروع به خوندن کنین یه نکته بگم:
لطفا به تاریخ هایی که اول هر پارت میزنم دقت کنید تا گیج نشین!
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
زمان حال:
اول ژانویه ی ۲۰۲۰/امریکا/ایالت فلوریدای شمالی/شهر آتلانتیس:
هوا سرد بود و راه رفتن روی سنگفرش هاى خیابان قدیمى با اون پاهای یخ زده سخت به نظر میرسید و مجابش میکرد تا چند دقیقه ای بایسته و استراحت کنه.
به سنگ هاى خاکسترى دیوار کلیسایی که توی نزدیکیش بود، تکیه زد و دست هاش رو توی جیبهای پالتوی نسبتا نازکش، به امید گرم شدن فرو برد!
چند نوازنده دوره گرد مشغول نواختن بودن و بکهیون درحالی که خیره به حرکت آرشه ی ویالون بتای جوان بود توی افکارش غرق شده بود!
بوی لیمویی که اطرافش پخش میشد، اونقدر ملایم و در عین حال تلخ بود که هر کسی از کنارش رد میشد به راحتی میتونست میزان آشفتگی و ناراحتیش رو تشخیص بده!
اون همه نوری که از هر طرف به چشمش میخورد گیجش کرده بود و حتی اگه همه ی اون نورها رو هم نادیده بگیریم پخش شدن اون همه رایحه ی عجیب و غریب و متفاوتی که به خاطر مستی آدمها تند تر از همیشه به نظر میرسید باعث میشد تا گیج تر بشه! اونقدر گیج که احساس حالت تهوع داشت!
از شلوغی داشت حالش بد میشد.
میخواست زودتر خودشو به یه جای آروم برسونه. تکیه اش رو از دیوار گرفت و به سمت خیابون اصلی راه افتاد.
سرش رو توی شال گردن قرمز رنگی که دور گردنش پیچیده بود ،فرو کرده بود و در حالی که نگاهش خیره به سنگفرشهای خیابون بود با قدمهای بلندی بهسمت انتهای خیابون میرفت.
امروز هم هیچی! امروز هم مثل روزهای قبل!حتی شاید بدتر از روزهای قبل! امروز خودش هم حال خوبی نداشت!
هر چی بیشتر میگشت کمتر نتیجه میگرفت!
نمیتونست اپاشو ناامید کنه!حالت تهوعش تشدید شده بود و حس میکرد دیگه چیزی نمونده تا محتویات معده ی خالیشو بالا بیاره!
دندوناشو روی هم فشار داد و چندبار پشت سر هم آب دهنشو قورت داد.
چرا این خیابون ته نداشت؟با برخورد محکم چیزی بهش قدمی به عقب پرت شد و از درد شونه اش چشمهاش رو بست:
_مگه کوری عوضی؟
صدای فریاد بلندی که توی گوشش پیچید باعث شد تا از ترس سر جاش بپره.
این اوج بدشانسی بود!
الان وقتش نبود که با یه آلفای مست و عصبانی درگیر بشه._متاسفم!
تعظیمی کرد و خواست زودتر از اونجا فرار کنه که بازوش توی پنجه ی قدرتمند آلفا گیر افتاد:
BẠN ĐANG ĐỌC
Hear the wind sing
Fanfiction❤️به آواز باد گوش بسپار❤️ «آپ متوقف شده» خلاصه : بکسو و بکهیون برادرهای دوقلوی امگایی هستن که از سمت پک خودشون طرد شدن. بکسو، امگای سرکش تر،که هیچ علاقه ای نداره تا جفتش رو پیدا کنه خونواده اش رو ترک میکنه و از کشور فرار میکنه، اما همون فرار باعث می...