𝐮𝐦𝐛𝐫𝐞𝐥𝐥𝐚 𝐚𝐜𝐚𝐝𝐞𝐦𝐲☂️
.
.
.
.
جیمینا_اون خودش بود؟
هممون خشکمون زده بود
از جاش بلند شد...
هممون با تعجب بهش نگا میکردیم
دستاشو رو لباسش کشید و سعی کرد گرد و خاک روش رو تمیز کنه
سرشو اورد بالا....
اون یعنی خودش بود؟...بالاخره سکوت رو شکست
....:خب خوش امد گویی بهتری رو انتظار داشتم
صداش...دیگه مطمعن شده بودم خودشه..
جین:جونگکوک خودتی؟
جونگکوک:اره منتظر کس دیگه ای بودید؟
و بدون توجه به ما از کنارمون رد شد و وارد خونه شد
هممون خشکمون زده بود...جیهوپ:الان دقیقا چه اتفاقی افتاد؟
_____________________________هممون تو سالن جمع شده بودیم
و باز همون سکوت ازار دهنده....
کسی نمیخواست چیزی بگه؟جیمین:جونگکوک...نمیخوای چیزی رو توضیح بدی؟
یونگی:حتی اگه چیزی رو توضیح بده اخرین کسی که بهش ربط داره تویی
و بازم شروع شد...
نامجون:یونگی کافیه...جونگکوک قصد نداری چیزی بگی؟
اوه..فرشته ی نجات نامجون
جونگکوک:میخواید بهتون چی بگم؟
جین:خیلی چیزا رو مثلا این همه سال کجا بودی؟
جونگکوک:امممم بزارید کوتاه بگم...من رفتم اینده و اونجا گیر کردم...و میدونین چی پیدا کردم؟
یونگی:چی؟صبر کن ببینم تو رفتی اینده؟
جونگکوک سرشو بالا اورد و با تکون دادن سرش حرف یونگی رو تایید کرد
ته:حالا میشه بگی اونجا چه اتفاقی افتاد؟
با یه صدای ارومی گفت
کوک:البته که هیچ اتفاقی نیوفتاد....هیچ چیزی به جز خرابه وجود نداشت...
منظورش چی بود؟
یونگی:درست حرف بزن یعنی چی؟
این یونگی اصلا اعصاب نداشت
کوک:چیزی به اخرالزمان نمونده....من دیدمش...همتونو دیدم...مرده بودید...
چی؟!..
چطور امکان داره...جین:چی میگی جونگکوک یعنی چی؟
کوک:یعنی همینی که گفتم...قراره هممون بمیریم و اگه جونتونو دوست دارید باید بهم کمک کنید تا جلوشو بگیریم
أنت تقرأ
umbrella academy | kookmin
أدب الهواة(این فیک از روی سریال umbrella academy نوشته شده) به یه گروهی که از 7 نفر تشکیل شده فکر کن ولی نه یه گروه عادی با قدرتای عجیب و زندگی عجیب... گروهی که از همدیگه میپاشن ولی بعد مرگ پدرشون دوباره همدیگه رو میبینن ولی به نظرتون اینکه دوباره همدیگه رو د...