کوک ویو
با تابیدن نور خورشید از پنجره چشمانم رو باز کردم.
کوک: دوباره یه روز مزخرف دیگه شروع شد.
این جمله هر روز بعد از خواب بیدار شدم به خودم میگم.
.....
.........
تقریبا 20 سال از اون روز میگذره.*فلش بک*
کوک: ممااممانن...... باااببا هق بیدار شین هق هق هق هق هق(با گریه)
یهو یه مرده ناشناسی از در اومد تو.
ناشناس: چیشده؟
کوک: چندتا مرد غربیه اومدن خونه بعد دیدم مامان و بابام هی دارن معذرت می خوان بعد یهو مرده یه چیزی گذاشت رو سر بابامو بعد یهو یه صدا بوم مانند پخش شد تو خونه بعد دیدم مامان و بابام رو زمین دراز کشیدنو ازشون اب قرمز رگ میریزه.
(بعد شروع کردم به گریه کردن)
ناشناس: دلت می خواد قوی بشی؟
کوک: اره می خوام(با بغض)
ناشناس: بیا پیش من زندگی کن تا قویت کنم.
کوک:........ با.. شه.
*پایان فلش بک*
اینطوری شد که زندگی جدیدم به عنوان یه مافیا شروع شد.
شاید زندگیه مزخرفی باشه.... ولی.... خوشحالم که قوی شدم و از هر کسب که بخوام محافظت می کنم و هرکی رو که بخوام می کشم.
هیشکی هم نمی تونه جلومو بگیره.
......................................
داشتم از حموم میومدم بیرون که یکی در اتاقم رو زد.
....: جانگ کوک بیا پایین می خوای صبحونه بخوریم.
کوک: باشه الان میام
لباسمو پوشیدم و رفتم پایین.
بچه ها داشتم صبحونه می خوردن، ناخوداگاه لبخند رو لبام اومد.میز ناهار خوری
قبل از اون ماجرا هیچ دوستی نداشتم ولی الان دوستایی دارم که تا اخر هوامو دارن.
شوگا: جونگ کوک خان تا کی می خوای مارو نکاه کنی.... بیا صبحونه کوفت کن.
شوگا همیشه خدا جوری باهام حرف میزنه انگار مشکل روانی دارم ولی خیلی دوستش دارم.
به موقعش مهربون میشه .
تهیونگ: کوک زود باش وگرنه سهمت رو می خورم.
تهیونگ بهترین دوسته از بچگی تاحالا باهم بوده.
نامجون:جونگ کوک بیا دیگه.
نامجون.................پسر مرد ناشناس.
البته 5 سال پیش سکته کرد و مرد.
همون مردی که منو اورد اینجا، خیلی باهام مهربونه ولی موقع کار خیلی خشن میشه.
نامجون:کککوووووووکککککککککک
کوک:ممررگگگ.... چرا داد میزنی، کر که نیستم
نامجون: خیلی ام هستی دو ساعته داریم صدات می کنی تو هیچ عکس العملی نشون نمیدی انتظار داری چیکار کنم.
کوک: چمیدونم.
شوگا: بیا صبحونه بخور دیگه کلی تمرین داریما.
کوک: واااییی.. من 20 ساله تو این خراب شدم . از 10 سالگی تمرین کردن رو شروع کردم..... بابا الان 14 ساله دارم تمرین می کنم بسمه دیگه.
نامجون: کوک میدونم از تمرین متنفری ولی باید دستت رون تر از این بشه تازه باید حمله و دفاع رو در رو یاد بگیری.
کوک: چرا باید یاد بگیرم منکه تک تیرندازم.
نامجون: دشمن جدید داریم شنیدم خیلی کَنن تا ماجرا رو حل نکن ول کن نیست.
کوک: حالا اینا کی ان؟
شوگا: نامجون ازم خواست یه سری اطلاعات درموردشون جمع کنم.
بعد شوگا بالا تو اتاقش چندتا برگه دراورد اومد سره میز.
شوگا: خب مهارترین عضوهای این گروه سه نفره. ریئسشون کیم سوکجین 29 ساله بعدی جانگ هوسوک دست راست ریئسشون و معمولا تو بخش عملیات ویژه شرکت میکنه، 27 ساله و بعدی پارت جیمین دست چپ ریئسشون و اطلاعات جمع کن و اون هم تو اکثر عملیات ها شرکت می کنه، 26 ساله.
یکم مکس کرد تا ما حرف هاشون رو تو ذهنمون اپلود کنیم.
شوگا: و مثل اینکه ما جزو عملیات ویژه هستیم و جالب تر از این اینکه کیم سوکجین پسر همون مامور معروف کیم ها جینه.
نامجون: احتمالا برا انتقام این پرونده رو قبول کرده وگرنه بعد مامور کیم ها جین هیچ کس پرونده ی باند مارو قبول نکرده.
تهیونگ: پس یه درگیریه خیلی بزرگ در پیش داریم.
شوگا: باید اماده هرکاری باشیم.
رو به من کرد.
شوگا: واسه همینه که باید رقابت رو در رو رو یاد بگیری که اگه مشکلی پیش اماد بتونی از خودت دفاع کنی.
کوک:آهههه..... باشه.*همون موقع*
جین ویوجیمین: جین اج این تمام تحقیقاتم درمورد باند خون(اسم باند نامجون) واسه این هفته.
جین:مرسی جیمین.
می خواست تحقیقاتی بخونم که جیمین رو به کرد.
جیمین: جین تورو خدا بخاطر این انتقام جون خودتو به خطر ننداز من دلم نمی خواد....
یه پریدن وسط حرفش.
جین: جیمین تورو خدا بس کن گوشم از حرفا پره من تصمیم رو گرفتم پس نمی تونی منصرفم کنی.
جیمین با نا امیدی از پیشم رفت.
برگه هرو برسی کردم اسم چهار نفرو به عنوان اعضای اصلی معرفی کرده.
جین: خب ببینیم اینجا چی داریم؟
کیم نامجون................... پسر همون مردی که با بیرحمی تمام پدرم رو جلو چشام کشت.
جین: ارههه ولش کن.
کیم نامجون رئیس باند 27 ساله با ای کیو بالا تو هر عملیاتی شرکت نمی کنه ولی از دور اوضاع رو کنترل می کنه.
مین یونگی دست راسته کیم نامجون، کر باند 28 ساله.
کیم تهیونگ دست چپه کیم نامجون، تو همه عملیاتا شرکت کرده و به جای کیم نامجون اوضاع از نزدیک رو کنترل می کنه، 26 ساله.
جئون جونگ کوک تک تیر انداز، 24 ساله.
هوسوک: اینا اطلاعات در مورد باند خونه؟
با صدای هوسوک کل برگه ها از دست ول شد.
جین: هوسوک چیکار می کتی؟ ببین چیکار کردی، حداقل یه اِهمی بکن بفهمم اینجایی.
هوسوک: ببخشید
جین: حالا با ببخشید گفتنت این برگه ها جمع و مرتب نمیشه بیا کمکم کن.
هوسوک: چشم هیونگ
جین: سیصد بار بهت گفت تو اداره بهم نگو هیونگ
هوسوک: چشم هیونگ
جین: واایی خدااا منو از دست اینا نجات بده.
هوسوک: مگه من چمه؟
جین: هیچیت نیست نگران نباش
.........
هوسوک: جین
جین: هوسوک توروخدا اگه می خوای منصرفم کن بچی هیچ حرفی نزن.
هوسوک: کی گفته می خوام منصرفت کنم
جین: نمی خوای؟
هوسوک: معلومه که نه، می خواستم بگم هر تصمیمی که میگیری منو جیمین تا اخرش پشتیم نگران نباش تا اخر این پرونده ما باهاتیم پس نگران نباش.
نمیدونم چی شد ولی بغض شکست و شروع کردم گریه کردن.
هوسوک: جین هر چقدر می خوای گریه کن، خودت رو خالی کن، قول میدم انتقام پدرت بگیریم.
گریم کمتر شد.
جین: ممنون هوسوک (با بغض)
یهو جیمین.
جیمین: ببین کی گریه کرده کیم سوکجین
جین: جیمین می کشمت چرا من هرکاری کنم تو یه مسخره بازی از توش درمیاری.
جیمین: ما اینیم دیگه😎
همه:🤣🤣🤣
داشتیم از خنده پاره می شدیم که سومین اومد.
سومین: جیمین بیا رئیس باهات کار داره.
جیمین: باشه الان میام
جیمین باشد و رفت سومین رو به ما کرد.
سومین: خودتون رو جمع و جور کنید.
هوسوک: ول کن بابا کی به ما کار داره
سومین رفت.
هوسوک: به نظرت جیمین رو چیکار داره؟
جین: من چه میدونم
هوسوک: اخه رئیس با منو جیمین هیچ وقت تنها حرف نزده همش با تو حرف میزنه.
جین: خدا میدونه چه خبره.
یهو جیمین با شتاب درو باز کرد. داشت نفس نفس میزد.
هوسوک: جیمین چی شده؟
هنو نفس نفس میزد
جین: جیمین چی شده؟
جیمین: اونا...........پایان پارت 1
...........................................................................
خب اینم پارت 1
امیدوارم خوشتون بیاد
راستی قرار کلی شخصیت جدید داشته باشیم منتظر باشین😉خب بنظرتون رئیس چه به جیمین گفت؟؟
چرا نامجون جین رو می خواست؟؟
یعنی جین می تونه انتقام بگیره؟؟نظراتتون رو حتما بهم بگید.
لطف می کنی که رو ستاره هم کلید کنی.
YOU ARE READING
LOVE MAFIA
Actionتاحالا با یه گروه مافیا زندگی کردی؟؟🙄 با اینکه خودت پلیس باشی؟😬 خب باید بگم زندگی با مافیایی که می خواد بزور تورو ماله خودش کنه خیلی سخته🤕. واقعا نمیدونستم چه رازایی توی این عمارت وجود داره؟ 🤔 قراره چیزایی بفهمی که حتی فکرشم نمی کردی؟؟😱 خب بر...