*PART 7*

84 11 0
                                    

رفتم طرف اتاق جیمین
درشو زدم........................رفتم تو اتاق......................یهو..................
یه چیزی خور  تو صورتم.
تهیونگ: اخخخخ.. چیکار می کنی؟؟
جیمین: ببخشید..........
جیمینو پشت تخت دیدم.
نشستم رو تخت
تهیونگ: چیزی شده؟؟؟؟
جیمین:نه............
تهیونگ: اها.
جیمین: چرا اومدی اینجا؟
تهیونگ: اممم................................ اهاا...... خب خواهرت نی خواد بیا اینجا!
جیمین: چچیییییییییی؟؟.......... نباید بیاد.
تهیونگ: واسه چی؟؟
جیمین: ما مامان و بابا نداریم اگه بیاد اواره خیابونا میشه.
تهیونگ: بیارش اینجا
جیمین: نهه!!(با ترس و نگرانی)
تهیونگ:..............

نامجون ویو:

داشتم پرونده هارو برسی می کردم که................
یونگی اومد تو...............
نامجون: یونگی چیزی شده؟؟؟
یونگی: خواهر جیمین........ سونگهی می خواد بیاد کره......
نامجون: خب!؟
یونگی: خب جیمین خونواده نداره...... خونوادش تو تصادف مردن فقط اونو و خواهرش زنده موندن........................... اگه خواهرش بیاد اینجا جایی نداره بره.
نامجون: اوکی..... پس بیارینش اینجا............
یونگی: اوکی.....
و رفت
اهههههه.... تو این هیروویری خواهر جیمینم می خواد بیاد............
(صدای زنگ گوشی)
نامجون: شماره ی ناشناس!
جواب دادم.
نامجون: الو!!
......: این اخرین اخطاریه که بهت میدم...........اگه تا شب اون یه تا پلیس کوچولو رو بهم ندی میکشمشون............ پس بهتره زودتر تصمیمتو بگیری.
نامجون: تو کی هستی؟؟
......: ریس باند بلک.😈
(قطع تماس)
نامجون: حالا چیکار کنم(با ترس)

*شب*
جیمین ویو

با تهیونگ رفتم پایین...... برا شام...................
در سالن رو باز کردیم...................
جیمین: چرا هیشکی اینجا نیست؟
تهیونگ: نمیدونم.
که یهو.............. تاریکی مطلق...........

*پرش زمان*
تهیونگ ویو

با سر درد بدی چشام رو از هم باز کردم....................
دیدم همه کنارم بیهوشن................................................در باز شد........
.......: اوووووو.... بلاخره یکی بیدار شد............... ولی یه نفر کمه...........................
رو به پشت سریاش کرد.
.......: بقیه رو بیدار کنین.............
رفتن به سمت بچه ها............... رو سر همشون اب پاشیدن....................
یونگی: من کی ام؟ تو کی ای؟ اون کیه؟ اینجا کجاست؟؟
تهیونگ: یونگی اروم باش.
.......: سسااککتتتت(با داد)
هممون ساکت شدیم.
.......: فکر کنم هیچ کدومتون ندونین چرا اینجاین.................... مگه کیم نامجون.
نامجون: لعنت بهت.
.......: خب همین الان کل ماجرا رو تو یه سوال تستی توضیح میدم........... 
همه: .........
.......: خب یا شما این سه تا پلیس کوچولو بهم میدین یا سه تاشون رو میکشم.
همه:چچچچچیییییییی؟؟
کوک: اصلا تو کی هستی؟
.......: میلر جورج رئیس باند بلک.
جورج: خب سه دقیقه وقت دارین؟
یونگی: جاانننن؟
جورج: 2 دقیقه.
نامجون: هیچ کدوم.
جورج: چی؟
نامجون: نه قرار بمیرن نه قرار بیان پیش تو.....
جورج: پس چی؟
نامجون پوزخند میزنه: قراره تو بمیری.
جورج پوزخند میزنه: بد راهی رو انتخاب کردین.
یه دفعه کل نگهبانا و اعضای باندش به طرفمون نشونه گرفتن.
تهیونگ: هی هی.....قبول نیست.
جورج: چی؟
تهیونگ: اولا ما اسلحه نداریم......... بعدشم تعداد شما خیلی از ما بیشتر خب معلومه شما میبرین.
جورج: اصلا برام مهم نیست.
تهیونگ: پس تو خیلی نفهمی...............تو بردن و قدرت برات مهمه...........بنظرت اگه برابر باشیم و شما از ما ببرین چقدر قدرت مند میشین.....
جورج: خب
تهیونگ: حتما می خوای بگی ارزش نداره........... معلومه که داره....... ما چهار نفر بهترینیم تو باندمون پس صددرصد  ارزش داره.
جورج پوزخند میزنه: فکر کردین من با این حرفا گول میخورم...................اگه فکر می کنین خیلی قویین با همه ی افرادم بجنگین.
نامجون: باشه.
جین: چیزی؟.......تو درمورد خودت چی فکر می کنی اونا دوه برابر ماأن چجوری می خوای شکستشون بدی؟؟
تهیونگ: خب باشه...... فقط به یه شرطی...
جورج: چیی؟؟
تهیونگ: به منو نامجون اسلحه بده اون وقت دوتایی میجنگیم.
جورج: بهشون اسلحه بده.
یه نفر اومد به منو نامجون اسلحه داد.
جورج داد زد: همه ی افراد اماده.
............................................
داشتم به افرادش اسلحه میزدم که متوجه یکی شدم که میره به طرف جیمین.
تهیونگ با داد گفتم: کککوووکککک....... برووو..... می خوام جیمینو بکشن.
کوک با دو رفت طرف فرد...........چاقو رو از دستش گرفت و دستش رو چرخوند و انداختش رو زمین.....
...................
منم که خیالم راحت شد تفنگو سمت افراد بلک گرفتم که...................
بنگگگگگگگگگگگگگگگ
با این صدا هیشکی هیچ حرکتی نمی کرد.
همه داشتم به پشت سرم زل میزدن........
پشت کردم دیدم کوک غرق خون رو زمین افتاده...............
با چیزی که دیدم باور نمیشد
تهیونگ: جی...... می..... ن.

پایان پارت 7
..................................................................
سلام بر علمای عزیز😇
پارت 7 هم گذاشتم. 🥰🥰

بنظرتون چه بلایی سره جونگ کوک اومد؟؟😫
تهیونگ چرا اسم جیمین رو صدا زد؟؟ 🤔
اصلا اعضا می تونن باند بلک رو شکست بدن؟؟😱

بچه ها من یه ویدیو از درگیری نامجون و تهیونگ با باند بلک درست کردم اینجا نتونستم بازم اگه می خوای ببینینش بیا تو پیج اینستای من.
@fan._.story._.bts
حتما نظاراتتون رو بهم بگید.
یه لطفی کن روی اون ستاره کلید کن.

LOVE MAFIAWhere stories live. Discover now