♦️ Vampire koko 3♦️

3.2K 231 43
                                    

Couple: kookv
Genre: vampire, dark, fluff, little space
Part: 3 of 3
Word: 3200 words
The third one-shot~
Update Date: 1400/11/4
Update Time: 13:00

(این وانشات فاقد صحنه اسمات می باشد)

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

گر تاریکی جهانم را ببلعد...
تو همان نقطه سفید من می مانی...

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

جونگکوک با دیدن چهره پسر با لبخند مملو از محبت، حسی که چندین و چند سال بود تجربش نکرده بود، بهش نگاه کرد...
سر تهیونگ رو نوازش کرد و روی پلک هاش رو بوسید که فک جی هوپ و آقای کوگیساکی رو به زمین چسبوند...

سر جوجه کوچولوش، که جدیدا دوست داشت همیشه پیشش باشه تا سر به سرش بزاره رو به سینه خودش چسبوند و دم گوشش طوری که بقیه نشنون، زمزمه کرد
+ به چی فکر کردی که اونطوری بغضت گرفت فسقلیِ من؟

فسقلیِ من!
اون ضمیر‌ مالکیت بعد از واژه فسقلی توانایی گرفتن جون تهیونگ رو داشت!
تهیونگ شوکه سرش رو بالا آورد
نمیدونست بخنده یا گریه کنه
و البته در تلاش بود تا اشک هاش مسیر گونه های نرم و هلوییش رو طی نکنن تا خوشحالیش رو به این شکل بروز نده‌...
جونگکوک بوسه ای بر گونه تهیونگ گذاشت و سرشو بالا گرفت...
پروانه های دل تهیونگ از جا بلند شدن و پرپر زدن
جی هوپ با لبخند گشادی بهشون خیره شده بود و مثل خر تیتاب دیده میخندید و ذوق میکرد

+ تهیونگ بیبیِ منه

جی هوپ شوکه نشد
میتونست چنین چیزی رو پیشبینی کنه
در کنار تمام لودگی هایی که در کنار اون دو نفر از خودش نشون داده بود، شم خوناشامیش بهتر از هرکسی کار میکرد.
میتونست بفهمه جونگکوک از این حس جدید خوشش اومده.
حس جدیدی که حتی ممکنه به ماهیت اون ناآگاه باشه.
در عوض لبخند عمیقی بر لب هاش نمایان شد و چهره متعجب کوگیساکی رو از نظر گذروند.
÷ عا خب خب خب بله قطعا اینطوره. ته ته بیبی جونگکوکه
÷ حالا بیاین بدون فوت وقت آقای کوگیساکی رو به سمت اتاق راهنمایی کنیم تا معاینشون رو انجام بدن هوم؟
تهیونگ لرزی کرد و انگشت جونگکوک رو محکم گرفت
نمیتونست منکر ترسِ رخنه کرده در وجودش بشه.
جونگکوک آروم کمرش رو نوازش کرد و تلاش کرد حس " نگران نباش من پیشت میمونم " رو بهش القا کنه.
کوگیساکی سری تکون داد و از جاش بلند شد
جی هوپ خودش رو به سختی کنترل میکرد تا زیر خنده نزنه
چهره پیرمرد واقعا خنده دار شده بود
شبیه مرغابی های لب ساحل شده بود که تازه برای اولین بار توی عمرشون هواپیما ببینن و فکر کنن اون، پرنده آهنیه.
به سمت اتاق طبقه بالا رفتن و جی هوپ سه نفر رو تنها گذاشت تا به کارشون برسن.

کوگیساکی که تازه از شوک در اومده بود و مسئله رو عادی جلوه داده بود نگاهی به تهیونگ انداخت.
لبخندی به چهره اون زد و به طرزی که در آغوش جونگکوک مچاله شده بود خندید.
میخواست بالاخره روی صافت خودش رو نشون پسر بده تا از ترس دورش کنه.
# عزیزم...میخوای بیای پیش من تا باهم آشنا شیم؟
جونگکوک سکوت کرده بود تا دکتر بتونه بالاخره با تهیونگ ارتباط بگیره.
_ اگل...با هم دوست بشیم...بهم آمپول نمیزنی؟
# عوهه اصلا! من اصلا تو کارم آمپول نیست همیشه با دارو قضیه رو حل میکنم تا بچه ها دردشون نیاد مگه نه آقای جئون؟

~KOOKV~ONESHOTES~Donde viven las historias. Descúbrelo ahora