⚪ Devil And Angel 2 ⚪

3.6K 151 36
                                    

Couple: kookv
Genre: smut, fluff
Part: 2 of 2
Words: 3900 words
Update Date: 1401/05/04
Update Time: 00:30

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
های ایتز میکا
فاکپد (قول میدم آخرین باری باشه که حرف زشت میزنم) منو از اکانت خودم انداخت بیرون. اپلیکیشن ابله. بعد از چندین ماه آزگار...بالاخره سلام!
فونت این یکی وانشات درست شده؟
اگر نه اعلام کنین دوباره آپش کنم.







خب، کی بود که از لمس های همسرش بدش بیاد؟

سر سفره گاه و بیگاه دستی روی رون لاغر پسر مینشست یا دست بیقراری قسمت داخلی رونش رو لمس میکرد
البته که اون دست بیقرار حتی به غرغرهای تهیونگ هم گوش نمیداد و پیشروی‌خودشو میکرد.

شام تموم شده بود.
تهیونگ و کوکی داشتن ظرفارو جمع میکردن و جونگکوک ظرف هارو میشست.
ته یانگ هم گوشه اشپزخونه ایستاده بود و به جونگکوک تیکه مینداخت که البته واکنش جدی و کیوتی از سمت تهیونگ دریافت میکرد

× میبینم که کارت به ظرف شستن کشیده شیطانِ ملعون!
_ یاااا داداشششش بس کننن جونگکوکیو اذیت نکننن
جونگکوک پوزخندی زد
+ اگر ظرف شستن باعث میشه اون فسقل داداشتو واسه خودم داشته باشم مالی نیست پسر!

جواب دهن پرکنی‌گرفت و خنده ای کرد.
کوکی و ته یانگ برای خوردن دسر به پذیرایی رفتن و تهیونگ کنار جونگکوک ایستاد تا کار جونگکوک تموم بشه.
یجورایی دوست داشت پیش جونگکوک باشه تا بقیه.

+ بیبی توعم برو دسر بخور من میام
_نه ددی
+ چرا خب
_ میخوام پیش تو وایسم ددی
+ اوخوداا کیوت

تهیونگ دسر کاراملی ای از یخچال درآورد و یه قاشق خودش میخورد و یکی دهن جونگکوک میذاشت.
البته اگر جونگکوک ممانعت میکرد به زور تو دهنش میچپوندش

با تموم شدن ظرفا توی‌پذیرایی نشسته بودن و صدای صحبت و خنده ته یانگ و جونگکوک توی خونه پیچیده بود.
تهیونگ و کوکی هم به طبقه بالا، اتاق تهیونگ رفته بودن

= الان که....چیزه...تو همسر جونگکوکی...میخوای باهاش از اونکارا کنی؟
_ از اونکارا؟ کدوم کارا
= اون چیزا...
_ عااااه کوکی منظورتو نمیگیرمممم
= منظورم چیزههه....تهیونگگگ خیلی خنگیییی، اصلا یادم رفتتت چی میخواستم بگم
_ تهشم نفهمیدم چی گفتی
+ ت...تو هیچی بلد نیستی؟...
_ از چی؟
+ تهیونگ خلی چلی چیزی هستی احیانا؟
_ اگر تو واضح حرف بزنی نههه منم عاقلمممم

کوکی زمزمه کرد
= تو دیگه خیلی خنگی...

جونگکوک و ته یانگ به طبقه بالا اومده بودن
× کوکی عزیزم بیا بریم
= عوه، باشه
پسر با لباس های کرمی رنگش از روی تخت سفید رنگ تهیونگ بلند شد و بعد از چشمک زدنی به تهیونگ سریعا به سمت ته یانگ رفت.

همه دم در ایستاده بودن و دست ته یانگ خیلی محکم دور گردن کوکی حلقه شده بود تا پسر وسوسه نشه و برای بار هشتم به برادرش،‌ جونگکوک، یه ماچ دیگه نده.

Vous avez atteint le dernier des chapitres publiés.

⏰ Dernière mise à jour : Jun 14, 2023 ⏰

Ajoutez cette histoire à votre Bibliothèque pour être informé des nouveaux chapitres !

~KOOKV~ONESHOTES~Où les histoires vivent. Découvrez maintenant