Forever mine

3.4K 95 4
                                    

این فیک روند غمگین و کم و بیش خشنی داره
برای کسایی که دنباله فیک های کیوت و شادن اصلا پیشنهاد نمیشه

این فیک روند غمگین و کم و بیش خشنی داره برای کسایی که دنباله فیک های کیوت و شادن اصلا پیشنهاد نمیشه

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


ژانر : رومنس . انگست . خشن . بی دی اس ام . جنایی . اسمات

نویسنده 🍒 : Sshidey

بخشی از فیک :

+لعنت به من چجوری یادم رفت بهش زنگ بزنم .
- این کار شوخی نیست وی همش تقصیر تو نبود سرت شلوغ بود
+ تو یکی ساکت شو
- باشه ولی بهت گفته بودم بهش بگو اینجوری داری اون بدبخت و زجر میدی اصلا چرا باهاش قرار گذاشتی وقتی شرایطش رو نداشتی.

________________________

- کجا بودی چرا گوشیت رو جواب نمیدادی ها ؟؟
جونگکوک سعی کرد ارتباط چشمی باهاش برقرار نکنه تقلا کرد تا بازوش رو از دست تهیونگ دربیاره ولی تلاشش باعث قوی شدن حلقه دست تهیونگ به دور بازوش شد .

مگه با تو نیستم منو نگاه کن کدو گورییی بودی ؟

________________________

[ دیگه نمیخوام ببینمت همچی تموم شد]

تهیونگی که خشک شده بهش خیره بود رو هل داد و با آزاد کردن دستش به سمت خونه دوید .

________________________

- ولی من مراقبش بودم نذاشتم کسی از وجودش با خبر بشه
+ولی اینجوری اونو آزار میدی
-ازش دست نمیکشم
+تھیونگ

____________________________

قربان ، رسیدیم.
بعد از اون جمله انگار که روح دوباره به بدنش برگشته باشه در رو باز کرد و با سرعت جنون واری شروع به دویدن کرد ، چند بار سکندری خورد ولی اهمیتی نداشت ، مکانی که توش بود ؟ اصلا مهم نبود ، به اطراف توجهی نداشت .
به جلوی ساختمون رسید ولی جمعیت روبروش مانع از ورودش به اون ساختمون میشدن همهمه بود ولی نمیفهمید چرا سعی کرد موانع رو از سر راهش کنار بزنه و راهش رو باز کنه ، مردم و کنار میزد و جلو میرفت همینطور رفت تا به جلوی به جمیعت رسید و با رسیدنش مثل یه بازی از پیش تعیین شده یا یه زمان بندی بی نقص ، برانکاردی که به وسیله دو پرستار به تندی حرکت می کرد از ورودی ساختمون خارج شد و به سمت آمبولانسی که تا اون لحظه حتی متوجهش هم نشده بود حرکت کرد .
نمی دونست چرا اما بازم پاهاش اونو به سمت جلو پیش بردن .
ملحفه های سفید غرق خون بود و جسم روی تخت صورتی آشنا و در عین حال غریب داشت ، ولی مگه میتونست اون رو نشناسه ، مهم نبود اگه برانکارد به تندی حرک میکرد یا اون فرد چقدر غریبه به نظر میرسید ، در هر صورت اون صاحب قلبشو میشناخت ، حسش میکرد با تمام وجودش ، با همه ی قلبش .

Who knew, maybe this was the beginning of Kim Taehyung's kneeling and begging.
{کسی چه میدونست شاید این شروعی بود برای زانو زدن ها و التماس کردن های کیم تهیونگ .}

____________________________

اگه به ژانرای خشن و جنایی علاقه دارین به شدت بهتون پیشنهادش میکنم🌿

 Vkook ficsWhere stories live. Discover now