All of my life

1.7K 45 1
                                    

ژانر : رومنس

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

ژانر : رومنس . فلاف . فانتزی . الف . هپی اند . اسمات .سوییت . کمدی
نویسنده : DaryaVkook

این فیک یکی از فیکاییه که عاشقشم واقعا به نظرم فوق العادست
من خیلی وقته که موقع هایی که حالم بده یا عصبیم میام اون پارتایی از این فیک که دوسشون دارمو از اول  میخونم و واقعا حالم بهتر میشه
یه فیکه پرهههههههه انرژی مثبت
در حالی داخلش هیچ اتفاقه بدی نمیوفته هیجان انگیزه و حتی یه کمم حوصله سر بر نیست
قلم نویسندش واقعا عالیه و نویسنده ی فوق العاده خوش اخلاق و مهربون و کیوتی داره
هم نویسنده و هم فیک پرهههه انرژی مثبتن
پس اگه دنباله فیک غمگین و خشنین اصلاااااااااا تاکید میکنم اصلااااا سمتش نرین

قسمی از فیک :

جونگکوک یه پسر ۱۸ ساله ی عادی بود که با پدر و مادرش تو یه خونه ی نسبتا بزرگ زندگی میکردن .
به شدت عاشق الف ها ( پری ها ) بود و خیلی راجبشون مطالعه میکرد .
درسته که این کارش باعث میشد همه فکر کنن دیوونه اس ولی ارزشش رو داشت چون اون لعنتیا واقعا جذاب بودن !
با اون بال های قشنگشون و چشمهایی که با توجه به احساساتشون تغییر رنگ میدادن خیلی واسه جونگکوکی که حتی از پرواز کردن یه کلاغ هم هیجان زده میشد ، جالب بودن و باعث میشدن واسه ساعت ها از استرس و دغدغه هاش دور باشه و فقط به اون موجودات کیوت و گاهی سکسی فک کنه .
دور تا دور اتاقش پر از عکساشون بود و کاری میکردن که کوک حتی دلش نخواد از اون مکان جادویی بیرون بیاد !

____________________________۰۰۰۰۰۰۰۰۰

جین و هوسوک ... دوتا هیونگ عزیزش که تو بدترین شرایط و روز های زندگیش کنارش بودن .
هیونگ هایی که جونگکوک نمیدونست چه کار خوبی کرده که وارد زندگیش شدن ولی به هرحال ! از سرنوشتش ممنون بود !

____________________________۰۰۰۰۰۰۰۰۰

بعد از اینکه به مدرسه رسید سرشو چرخوند تا دوستاشو پیدا کنه ولی میتونست قسم بخوره که کارما بازیه بدی رو باهاش شروع کرده ...
چطور یه پسر میتونست انقد جذاب باشه ؟؟؟ چشمش به یه پسر افتاده بود که یه گوشه زیر سایه درخت نشسته بود و با اخم به بقیه نگاه میکرد ...
نگاه کوک حدودا پنج دقیقه رو صورت و بدنش میچرخید تا وقتی که اون پسر سمتش برگشت و با همون اخم و چهره ی سردش بهش نگاه کرد .
به محض اینکه چشم تو چشم شدن ، برقی از بدنش رد شد .
اون نگاه ... کوک لباشو گاز گرفت و به سرعت سمت کلاس دویید .
ترسیده بود ! با توجه به پچ پچ هایی که میشنید اون پسر ، کیم تھیونگ ، دانش آموز انتقالی دبیرستانه گوانگجو بود که همین امروز اومده بود و سال آخر بود .

 Vkook ficsWhere stories live. Discover now