Part 7 (Silence)

148 28 0
                                    

فصل هفتم: ابله

جک با قیافه ای مغموم، به قاب عکس در دست خود خیره و در افکار خود غوطه ور شده بود. 

شاید در سواحل ایتالیا، از روی عرشه ی کشتی به آن دختر جوان با موهای فر نگاه می‌کرد، یا در حال مرور خاطرات گذشته ی "بلا" در جای دیگری بود.

در این چند وقت اخیر، بیش از گذشته احساس سوگواری می‌کرد. اگر بلا این جا بود چه پیشنهادی می‌داد؟ جک سردرگم بود.

قاب عکس را در جای خود قرار داد. تا به این جا تعلل زیادی شده بود. به زودی خبر فرار هانیبال، در همه جای دنیا می‌پیچید و عکس او در بسیاری از مانیتور ها نمایان می‌شد. بسیاری بر این باور بودند که ویل قربانی هانیبال شده و به احتمال بالا تا الان نتوانسته زنده از دست وی فرار کند.

جک که از سیر تکامل افکار ویل-که همگی به نفع هانیبال بودند - خبر داشت، دیگر به دنبال سرنخ نمی‌گشت، بلکه چشم به راه تلی از اجساد روی هم چیده شده از همسران قاتل بود. او به سبب درک و غرایز خود، نسبت به این موضوع اطمینان کامل داشت؛ اما مقامات اجازه ی تشویش اذهان عموم را صادر نمی کردند و مسئله را بین المللی نکرده بودند. 

جک که علاوه بر قربانی های بعدی هانیبال نگران ویل هم بود، اصرار بر عمومی تر کردن خبر گم شدن دکتر لکتر را داشت.بالاخره پس از مدت ها، احتمالا این امید واهی برای پیدا کردن هانیبال لکتر، کم کم فروکش می‌کرد و دستور برای دستگیری جدی تر او، همه گیر تر می‌شد.

جدیت خطر هانیبال هیچ‌گاه برای باقی افراد به طور کامل اثبات نمی‌شد. آن‌ها همیشه هنگامی سر وقت او می‌رسیدند که برای بردن مدارکی که هیچوقت بر علیه هانیبال نبود، پیش قدم‌ می‌شدند.


***

این چهارمین قربانی در دو هفته ی اخیر بود که به قاتل جدید نسبت داده می‌شد.

 فردی لوندز نام او را انتقام‌جو نهاده بود و به تبع او، بیشتر مطبوعات دیگر او را به همین نام می‌خواندند. 

جیمز از روبان های زرد عبور کرد و وارد محل جرم شد. 

پزشکی قانونی در حال بررسی جسد جدید بود. جک به شدت به هم ریخته و مشوش بود؛ جیمز حس می‌کرد اگر کمی دیرتر رسیده بود، توسط جک به قتل می‌رسید.

جیمز با در دست داشتن پرونده ی دیگری، بالای سر جسد ایستاد و با دیدن آن، قیافه ی در هم رفته ای پیدا کرد. 

طبق معمول، صحنه برای جیمز خالی شد تا بازنگری انجام شود. پرونده متعلق به قتل دیگری بود که در همین اواخر صورت گرفته بود. مقتول این پرونده، به خوبی سلاخی شده بود و در چشم های از کاسه در آمده ی خود، انواع حشرات و کرم ها را داشت. جیمز پس از مطالعه ی پرونده، به جسد حاضر نگاه دیگری انداخت و شروع به بازسازی اتفاقات کرد.

***

جیمز: این جسد، شاهکارِ انتقام جوی ما نیست. 

جک به دقت او را نگاه می‌کرد.

جیمز شانه ای بالا انداخت و ادامه داد: این قتل خیلی ابلهانه ست. انتقام جو هدف والاتری رو توی خودش حس می‌کنه تا این که بیاد یه نقاشی کودکانه بکشه. 

جک با شنیدن این حرف جیمز کلافه دستی به صورت خود کشید. 

جیمز گفت: می‌دونم یاد نقاشی بوتیچلی هانیبال توی ایتالیا افتادی. 

جک: در واقع داشتم به نقاشی چشم خیره به سقف فکر می‌کردم. 

جیمز نیشخندی زد و ادامه داد: انتقام جو یه هنرمند نیست. اون طبع شاعری خوبی داره. طبعی که باعث می‌شه خودش رو جای یه الهه ی انتقام جو ببینه. اما این قتل جدید چیز دیگه ست.

 جک: چطور؟

جیمز جدی تر شد: اون پرونده ای که این قتل رو شبیهش می‌دونیم فقط راجع به خفگی بوده و مقتول رو توی باغچه ی یه خونه ی متروکه ول کرده بودن. همین باعث شده بود که جسد بیشتر در معرض حشرات و کرم های باغچه قرار بگیره و همین! انتقام‌جو نحوه ی قتل ها رو تقلید می کنه! نه کارای اضافی بعدش رو. قاتل جدید سعی کرده علاوه بر این که مقتول رو با گاز نجیب خفه ش کنه، به زور اون رو توی باغچه ببره و با چپوندن حشرات توی حدقه ی چشم، ماست مالی کنه. طوری که عین قتل قبلی به نظر بیاد.

پرایس دست از کار خود کشید و گفت: حق با دنورزه. حالا باید این لعنتی رو مقلدِ انتقام‌جو صدا کنیم؟

hannibal : Silence & risingWhere stories live. Discover now