Part 4 (Silence)

178 38 8
                                    


فصل چهارم: ترمین.

هانیبال ، با آرامش پشت ساز اعجاب انگیز خود نشسته بود. ویل وارد اتاق شد و دست به سینه در نزدیکی هانیبال ایستاد و به نوازش موزونِ ساز "ترمین" گوش فرا داد.

الهامات جدیدی در ویل شکل گرفتند. الهاماتی که مربوط به گذشته بود. اما تصاویری بودند که در گذشته آن‌ها را تجربه نکرده بود. مدت زیادی بود که روان ویل آرامش نسبی خود را حفظ می‌کرد و احساس پایستگی بیشتری داشت. اما برای لحظه ی دگر، حس قدیمی او را غرق در خود کرده بود.

هانیبال پس از اتمام نواختن ، با لبخند کمرنگی رو به ویل کرد و گفت: بوی کهنه ای می‌دی. بوی صابون روی خون.

ویل دستی به صورتش کشید و گفت: هیچ صابونی برای شستن اون همه احساس گناه کافی نبود.

لبخند هانیبال کمی پر رنگ تر شد.

ویل: راستش این ساز من رو یاد خودم و تو، توی گذشته می‌ندازه.

هانیبال: ولی حالا من تورو لمس کردم.

ویل خندید.

هانیبال: من و دکتر بلوم هم همین فکر رو می‌کردیم.

ویل: دکتر بلوم باید خیلی مراقب افکارش و خودش باشه.

هانیبال: هست.

هانیبال دوباره مشغول نواختن شد. سپس به طور ناگهانی گفت: باید مهمونی ترتیب بدیم.

ویل: به لو رفتن علاقه ی زیادی پیدا کردی. تعجب می‌کنم که جک تا الان چطور کل دنیا رو از اسممون پر نکرده!

هانیبال: جک هنور نگرانته.

ویل در فکر فرو رفت.

هانیبال: بمون همین جا ویل. وقتی دور می‌شی حسش می‌کنم.

ویل: همیشه بر می‌گردم.

**

ابیگیل با آن دامن بلند پیلی دار سفید و چشم هایی که می‌درخشید، پای در داخل آب نهاده بود. نسیم ملایمی در میان موهای او در نوسان بود. دخترک با لبخند شیرین و دوست داشتنی خود، به ویل می‌نگریست.

ویل چندین گام درون آب به سوی ابیگیل برداشت. ابیگیل دست خود را به سوی ویل دراز کرد. آن دو دست یکدیگر را گرفتند و با یکدیگر نظاره گر دور دست ها شدند.

پس از مدتی، ویل سر خود را به روی ابیگیل برگرداند و به صورت او نگاه کرد. لبخند ابیگیل محو نمی‌شد. ویل متعاقباً لبخندی زد.ناگهان زمین لرزه ی بزرگی به وقوع پیوست. صورت ابیگیل مشوش شد و دستش را از دست ویل جدا کرد.

ویل سعی کرد چنگی به دست ابیگیل بزند، اما لرزش شدید دیگری، این امر را بعید ساخت.

چشمان خود را گشود و چند بار سعی کرد که به حالت قبلی خود، یعنی الهامات بازگردد. اما این اتفاق به وقوع نپیوست و هر بار احساس تزلزل شدید در ذهن خود داشت.

***

hannibal : Silence & risingHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin