p17: سقوط عشق حقیقی

1.2K 203 10
                                    

با شنیدن صدای در زدن اروم چشم هاش رو باز کرد،سردرد خفیفی داشت و چشم هاش میسوختن،میدونست از اثرات الکله دوباره زیاده روی کرده بود.در رو باز کرد و با چهره ی شاکی یونگی و خندون تهیونگ که خودش رو به زور کنترل کرده بود مواجه شد.با دیدن تهیونگ حرف ها و کارایی که موقع مستی انجام داده بود یادش اومد.داوود؟بچه؟اوکی بیچاره شد حالا باید برای مدت ها تیکه ها و مسخره بازی های تهیونگ رو تحمل میکرد.

جیمین:هیونگ

یونگی:یکم دیرتر در رو باز میکردی

جیمین:یونگی هیونگ غر نزن سرم درد میکنه

یونگی:بایدم درد کنه،احمقی چیزی هستی که وسط روز مست میکنی؟تهیونگ کامل تعریف کرد چه کارایی کردی مادر نمونه!

جیمین چشم غره ای به سولمیت دهن لقش رفت،تهیونگ و جونگکوک کم بودن حالا باید تیکه های بقیه رو هم میشنید.همش تقصیر جین بود اگه اون فیلم مسخره رو نذاشته بود ببینن توی ضمیر ناخداگاهش نمیرفت و اون چرت و پرت ها رو نمیگفت.

جیمین:تقصیر من چیه،جین هیونگ ودکا خورد منم دلم خواست

یونگی:مگه بچه ای که دلت خواست؟زود باش برو لباس بپوش می خوایم بریم بیرون

جیمین:اینهمه از خواب بیدارم کردین اینو بگین؟من نمیام

یونگی:این چسبی که بهم چسبیده رو میبینی؟موقع استراحتم مزاحمم شد و دهنم رو سرویس کرد تا بیام تو رو راضی کنم بریم بیرون،حالا که تایم استراحتم به فاک رفت عمرا بذارم تو بری استراحت کنی

جیمین:هیونگییی لطفا بیخیال شو،من واقعا حال ندارم

یونگی:بدو!ده مین دیگه حاضر نباشی به نامجون میگم که با جونگک...

نامجون:چیو به من میگی؟

جیمین با وحشت به نامجون که یهویی اومده بود نگاه کرد.

جیمین:سلام هیونگ،خوبی؟هیچی هیچی

نامجون:مرسی،بهتری؟مستیت پریده؟

جیمین:اره اوکیم

نامجون:میای بریم بیرون؟

جیمین نگاهی کرد به یونگی که با نیشخند به ساعت روی مچش اشاره میکرد و با هول گفت

جیمین:میام هیونگ،شما برید توی لابی سریع اماده میشم و میام

نامجون:باشه پس ما میریم

یونگی:اره میریم،تو هم خیلی زود میای درسته؟

جیمین:ا...اره

موقعی که خواستن برن جیمین دست تهیونگ رو گرفت و کشید.

جیمین:تو کجا؟بیا باهات کار دارم

تهیونگ که اونوقت تا حالا از ترس عصبانیت جیمین چیزی نگفته بود با عجز نالید.

《 𝒄𝒐𝒏𝒇𝒆𝒔𝒔𝒊𝒐𝒏 》                                               ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈDove le storie prendono vita. Scoprilo ora