1. You're so pretty

1.6K 199 207
                                    

Part 1:

جانگکوک با صدای خروپف بلندی ک از تخت کناریش به گوشش میرسید بیدار شد، به آرومی چشمهاش رو باز کرد و به تخت کنارش نگاهی انداخت...

روی تخت جیمینی رو دید که با وجود خر و پف های تهیونگی که اون رو در آغوش گرفته، همونطور به آرومی خوابیده بود.

جانگکوک چشم از اون ها گرفت و به اطراف نگاهی کرد...کم کم به یاد آورد که کجا هستند...

درسته اونها امروز به دیدن آبشار نیاگارای کانادا رفتند و چیزی نمیشد که به خونه تدارک دیده شده توسط منیجرهاشون، برگشته بودند...
و جانگکوک همراه با تهیونگ، جیمین و سوکجین همه تصادفا یک اتاق را انتخاب کرده بودند...

جانگکوک به سمت دیگرش غلتید و با جینی که آرومی و بی سر و صدا کنارش خوابیده بود، رو به رو شد. پرتوهای آفتاب راهشون رو از بین پرده ها به اتاق پیدا کرده و کنار صورت جین رو روشن کرده بودند.

جانگکوک از فرصت استفاده کرد تا چهره هیونگش رو از نزدیک مطالعه و برای هزارمین بار حفظ کنه.
همه چیز رو، از مژه های بلندش و ابروهای پرپشتش گرفته، تا نوک بینیش. جانگکوک عاشق ویژگی ها و جزئیات صورت هیونگش بود، اما لب بالایی جین، قسمت مورد علاقه اش بود و با چشماش طرح کلی اون رو دنبال کرد.

جین حتی صبح زود بدون هیچ آرایشی هم خیلی زیبا به نظر می رسید و جونگ کوک می خواست همینطور به صورت هیونگش اگه میتونست تا ابد نگاه کنه ولی به ندرت این فرصت یا شانسش رو پیدا می کرد. اونها معمولاً اتاق های هتلِ خودشون رو داشتند و حتی اگه مجبور به اشتراک گذاشتن اتاق هاشون میشدند، اون تقریباً هیچوقت با جین یک جا نمیوفتاد.

جانگکوک میخواست از این لحظه نهایت لذت رو ببره که ناگهان جین شروع به تکون خوردن کرد.. سعی داشت به سمت پشتش بچرخه و صورتش رو از جانگکوک برگردونه که جانگکوک ناخودآگاه و بدون فکری بازوش را دور کمر باریکش قرار داد و مانع حرکتش شد.

جین سر جاش برگشت با این تفاوت که این دفعه کمی نزدیکتر به جانگکوک قرار گرفت... جانگکوک داشت به این فکر میکرد ک شاید بهتر باشه دستشو از روی کمرش برداره چون میدونست جین از اون تیپ آدمایی نیست ک دوست داشته باشه کسی توی خواب اونو بغل کنه و همیت تنها دلیلی بود ک همیشه از خوابیدن در یک تخت با تهیونگ امتناع میکرد.

اما جانگکوک واقعاً از احساس بازوش در اطراف بدن جین خوشش می اومد، پس تصمیم گرفت که همونجا نگهش داره و احساس خوب و درستی که براش به وجود آومده بود، مثل این میموند که انگار اونجا جایی بود که بازوش همیشه باید قرار میداشت.

تارهایی از مو که روی چشم جین افتاد رو به آرومی و ملایمت کنار زد.

احساس کرد پلک هاش داره سنگین میشه. به نظر می رسید هنوزم کمی خواب آلود بود. اگر تهیونگ اونقدر بلند خروپف نمیکرد شاید میتونست دوباره کمی بخوابه. هوای اتاق هم گرمتر از هر زمانی بود و همین دلیلی شد که جانگکوک قبل از اومدن به رختخواب پیراهنش رو دربیاره... نفس کشیدن چهار نفر از یک هوا، توی یک اتاق کوچیک برای مدت طولانی، همچین هم عالی بنظر نمیرسید.

I Just want you to love me (translate)Where stories live. Discover now