Last Part 13. I will Love you untill the day I die

691 108 25
                                    

Part 13:

دور خوابگاه دور خودش راه میرفت و پاهاش رو به زحمت دنبال خود میکشید، نمی خواست هیچ کاری انجام بده... ازهمچی خسته شده بود... تنها کاری که میتونست فقط لعنت کردن خودش بود که چرا همیشه به این فکر میکرد که در اینباره شانسی داره و میتونه با جینش باشه؟ اون به هیچی امیدوار شده بود!

شاید اگر اون روز توی رودخونه غرق می شد همچی بهتر بود... شاید اینجوری دیگه مجبور نمی شد بخاطر فهمیدن این واقعیت که با جین هیچوقت نمیتونن باهم باشن رنج بکشه و این درد رو تو سینش تحمل کنه.

وقتی در ورودی باز شد، جونگکوک از قدم برداشتن در راهرو دست برداشت و به جین که دستپاچه و دوان دوان به داخل میومد نگاه کرد...

قیافش ناراحت بنظر میرسید و چشماش انگار کمی پف کرده بودن... اون گریه کرده بود؟

با اینکه نگران شده بود ولی خودش رو به این مجبور کرد که نگاهش رو از جین برگردونه...شاید اینجوری همچی بهتر بود... مشکلات جین دیگه به اون مربوط نمیشد...

خواست هرچه سریع تر از اونجا دور شه... تحمل دیدن صورت غمگین عشقش رو نداشت پس به سمت اتاقش قدم تند کرد که جین خودش رو در آنی بهش رسوند و از پشت محکم بغلش کرد.

جونگکوک که کاملا شوکه شده بود، قبل از اینکه تعادلش رو به دست بیاره کمی تلوتلو خورد و با تعجب به دستای جین که دور کمرش حلقه شده بود نگاه کرد:

"هـ...هیونگ؟"

یعنی چه اتفاقی افتاده که اونو مجبور به چنین کاری کرده؟

جین کمرش رو رها کرد و اونو به سمت خودش برگردوند و دست هاش رو قاب صورت گرد خرگوش کوچولوش کرد و با اطمینان تو چشمای گرد و درشت معشوقش گفت:

"دوستت دارم."

نگاهش رو به لب های نازک پسر سر داد و با یک حرکت لب هاش رو روی لب های پسر کوچکتر گذاشت و با مکیدن لب بالاییش لذت رو به وجود هر دوشون تزریق کرد...

جونگکوک شوکه شده بود اما... اون بوسه تمام چیزی بود که بعد از فکر از دست دادن شخص خاص زندگیش نیاز داشت... اما انگار نمیتونست حرکتی کنه! کاملا گیج شده بود...

جین دستهاش رو پشت سر پسر گذاشت و بوسه هاشون رو بیشتر و بیشتر از قبل عمیق کرد... لبهای پسر رو با اشتیاق مک میزد و میبوسید... تا جایی که ریه هاش برای تنفس التماسش کنن.

جونگکوک بوسشون رو شکست و در حالی که نفس نفس میزد، یک قدم عقب رفت و جین را از خود دور کرد:

"چی؟"

جین به قیافه ی گیج جونگکوک یا به قول خودش جونگشوکش خنده ی ریزی کرد و و ضربه ای به پیشونیه کوک زد، که از درد از جا پرید:

"آخخخ هیونگ چتهه؟!"

لبخند زد و با لحن بامزه ای دوباره تکرار کرد:

I Just want you to love me (translate)Where stories live. Discover now