Part 8:
شیشه جلو شکسته شد و در عرض یک ثانیه ماشین زیر آب فرو رفت، یکی از چراغ های جلو به نوعی هنوز کار میکرد و آب سیاه اطراف اونا رو روشن می کرد. جین احساس کرد مایع سرد یخی بدنش رو احاطه کرده و هوا رو از ریه هاش بیرون میکشه.
باید هرچه زودتر از اونجا بیرون میرفت! کمربندش که به صندلی گیر کرده بود رو باز کرد و همینطور که سعی داشت از پنجره به بیرون شنا کنه با یاد آوری چیزی برگشت و دوباره به تاریکی داخل ماشین نگاه کرد.
جونگکوک؟!!آب چشماش رو اذیت میکرد و میسوزوند اما تونست جونگکوک رو که هنوز تو ماشین بود رو پیدا کنه.
اون حرکت نمیکرد و بدن جونگکوک به حالت سستی روی کمربند معلق بود، چشماش بسته بود و حباب های کوچک هوا از گوشه دهانش بیرون می زدن.ماشین همچنان داشت تو اعماق رودخونه فرو میرفت و غرق میشد در حالی که جریان شدید آب هم اون رو با خودش به حرکت در میاورد. جین می دونست که اگر میخواد کوک رو نجات بده باید سریع تر از این عمل کنه، پس دوباره به داخل ماشین شنا کرد و ناامیدانه کمربند ایمنیش رو گرفت و سخت سعی کرد تا اون رو باز کنه که بتونه جونگکوک رو از شرش خلاص کنه.
بالاخره تلاش هاش جواب داد و جسم جونگکوک رو آزاد کرد.جین کوک رو زیر بازوهاش گرفت و از شیشه شکسته به بیرون شنا کرد. اونا چندین متر زیر سطح رودخونه قرار داشتن و وزن بدن جونگکوک ناخودآگاه باعث میشد برای رسیدن به سطح آب به طرز دردناکی کند بشن و باعث بشه جین کم کم برای تنفس به تقلا بیوفته.
اون هیچوقت به اندازه زمانی که سرش از آب بیرون اومد، قدر اکسیژن رو نمیدونست. نفس عمیقی کشید و تمام تلاشش رو کرد تا صورت جونگکوک رو هم در حالی که سعی می کرد ساحل رو پیدا کنه بالاتر از سطح آب نگه داره.
جدا از چند چراغ که بالای پل قرار داشت، تاریکی همه جا رو در برگرفته بود، پس جین تصمیم گرفت از پل به عنوان راهنماش استفاده کنه. بدنش از سرما و خستگی در حالی که از رودخانه عبور می کرد می لرزید و با جریانی آبی که سعی می کرد اون ها رو دور کنه به سختی می جنگید و همه اینها در حالی بود که جونگکوک رو با خودش می کشید.
ساحل فقط نواره نازکی از ماسه روی شیب تندی بود... وقتی به ساحل رسیدن، جین بازوهای جونگکوک رو گرفت و از آب بیرون کشید و خودش کنار جونگکوک به زانو افتاد و گوشش را کنار دهن کوک گذاشت و به سینه اش نگاه کرد تا ببینه حرکتی داره یا نه؟!
هیچی!
جونگکوک نفس نمی کشید...جین انگشتاش رو روی گردن جونگکوک گذاشت تا نبضش رو چک کنه، از استرس نفسش رو حبس کرد و منتظر موند...اما اون چیزی احساس نمی کرد.
انگشتاش دیگه از سرما کاملا بی حس شده بود. فقط یک کار مانده بود... بینی جونگکوک رو پوشوند و سرش رو کمی به عقب کج کرد و قبل اینکه به جونگکوک بخواد تنفس دهان به دهان بده، نفس عمیقی کشید و لباشو به لبای جونگکوک چسبوند.
![](https://img.wattpad.com/cover/302780279-288-k699579.jpg)
YOU ARE READING
I Just want you to love me (translate)
Fanfiction«کوکجین» جانگکوک فقط میخواد هیونگش اون رو دوست داشته باشد، اما گفتن این حرف راحتتر از عملش هست... «پایان یافته » #ریل لایف #رمنس #کوکجین #جینکوک #جین #جانگکوک