Part 10:
توی مدت زمانی ک کوک تو بیمارستان بستری بود، جین سعی میکرد هر روز تو بیمارستان به ملاقات جونگکوک بره و تا لحظه ی ترخیصش تنهاش نزاره. تا بالاخره بعد از دو هفته بهش این اجازه رو به جانگکوک دادند که به خوابگاه برگرده... ناگفته نماند که بقیه اعضا هم این مدت در کنار جین همیشه و برای اون، اونجا بودن و هر روز بهش سر میزدند... هیچوقت تنهاش نمیذاشتن و همین باعث میشد جین فرصت این رو پیدا نکنه که از جونگکوک در مورد کابوس هایی که داشت بپرسه...
خب به نظر می رسید که هر وقت جین کنارش بود حال جانگکوک هم خوب بود که همین جین رو از نگرانی در میاورد.جونگکوک با عصاش بالاخره وارد خوابگاه شد و بلند داد زد:
"من برگشتمممم!"
نامجون گفت:
"میدونیم! هممون میدونیم"همه اعضا درست پشت سرش منتظر بودن که تا اون سریع تر داخل بره.
جونگکوک با پوزخند بزرگی اعتراف کرد:
"فقط خواستم یادآوری کنم، چون خیلی وقته ک اینجا نبودم و میدونم حسابی دلتنگم بودین...من الان فقط خیلی خوشحالم که دوباره تو خونم."
تهیونگ شکایت کرد:
"آرهه، آرهه، باشهه! فقط زودتر حرکت کن، کیفت به اندازه کافی سنگینه."
تهیونگ ساک پر از وسایل جونگکوک که از بیمارستان آورده بودن رو حمل می کرد، گفت و جونگکوک به طرفی پرید... تهیونگ کیف رو روی زمین انداخت و همونجور که به سمتی میرفت، گفت:
"اصن من دیگ خسته شدم یکی دیگه اینو تو اتاقش ببره."
و خودش رو با خستگی روی مبلی پرت کرد.... واقعا نیاز داشت بعد از کشیدن اون کیف انبوه آجر از اون همه پله، کمی بنشینه.
سایر اعضا کمی به همدیگه نگاه کردن تا تصمیم بگیرن که چه کسی این کار رو انجام بده... پس دستاشونو برای بازی سنگ - کاغذ - قیچی بلند کردند که یهو جونگکوک با صدای بلند گفت:"نه جین هیونگ! تو نه!"
جین با بهت بهش نگاه کرد و با لجبازی گفت:
"چراا؟؟ فکر می کنی من اونقدر قوی نیستم که بتونم کیفتو با یه دست بیارممم؟؟ "
یکی از ابروهاشو بالا انداخت و با غرور ادامه داد:
" من خیلی قوی تر از چیزیم که به نظر می رسم اشتباه نکن!"
جونگکوک به هیونگ احمقش لبخندی زد و جوری ک انگار دلش برای کیوتیش ضعف میرفت گفت:
"من می دونم که چقدر قویی آقای غریق نجات مننن! فقط نمی خوام دوباره بخاطر من خطری تهدیدت کنه و بهت آسیب بزنه، اونم وقتی که کسِ دیگه ای میتونه این کارو به راحتی انجام بده! فهمیدی عزیزم؟؟"
YOU ARE READING
I Just want you to love me (translate)
Fanfiction«کوکجین» جانگکوک فقط میخواد هیونگش اون رو دوست داشته باشد، اما گفتن این حرف راحتتر از عملش هست... «پایان یافته » #ریل لایف #رمنس #کوکجین #جینکوک #جین #جانگکوک