16(🔞)

116 16 15
                                    

"کریس کجاست؟ "ازغیبتش نگران شده بودمیدانست ان مرد درپی
چیست!یکی ازبچه ها راه پله را نشان داد":یه بطری شامپاین برداشت رفت بالا"خب جوابی راکه انتظارش را داشت شنیده بود .به سمت پله هادوید.
صدای بازشدن ناگهانی در کریس را ترساند و تیونگ را که داشت
بخواب میرفت بیدارکرد
"اینجا چه خبره؟"
کریس دستش را پس کشید و وانمود کرد که تیونگ را بغل کرده تا
بیهوش نشود":تیونگ مست کرده !میخواسم کمک کنم بره
دستشویی بالا بیاره"
جهیون صورت تیونگ را دراغوش کریس دیدعرق کرده وسرخ به
سختی نفس میکشید . داخل دویدو تا مقابلشان رسید متوجه
کمربند باز تیونگ و برامدگی غیرطبیعی شلوارش شد !تیونگ
تحریک شده بود!!!
"چی به خوردش دادی بی شرف"
کریس خنده دستپاچه ای کرد":من هیچی !خودش داشت شامپاین
میخورد اومدم نذارم"
قلب جهیون ازدیدن ان برجستگی خوشایند به تپش عجیبی افتاده
بود":همه چیزو میدونم کریس گورتو گم کن!اشتباه کردم به
تولدم دعوتت کردم"
کریس ارام بازویش را عقب کشید تاتن نیمه بیدار تیونگ را روی
تخت بخواباند":تودعوت نکردی من بزور اومدم"!
جهیون بازوی او راگرفت وکشید تابه بلندشدنش سرعت بدهد":من
نمیذارم بهش دست بزنی فهمیدی؟"
کریس باکشش او بلند شدو روبروشدند .نیشخند زد":پس
چرا زودتر از من صاحبش نمیشی؟ "تیونگ باچشمان نیمه باز روی
تخت مچاله شده نفسهای عمیق وکندی میکشید .دودستش لای
پاهایش کرده شاید ناشیانه سعی میکرد خود را از شر این
شهوت بی موقع خلاص کند!جهیون نفس عمیقی کشید وبازوی
کریس را رها کرد":برو بیرون"!
لبخندکریس بزرگترشد ":بعداباید باهمه جزئیات برام تعریف کنی
چکارکردی"
عجب پررو‌ بود":!برو بیرون کریس نمیخوام روز تولدم خون بپا کنم
وگرنه"...
کریس دستی به شانه اش زد":اینم هدیه من به تو "!واشاره ای به
تخت کرد":آماده اش کردم واست"
جهیون حوصله جدل وکتک زدن ندشت شانه اش راپس کشید
تادست کریس پایین بیفتد و کریس اتاق را ترک کرد.
درکه بسته شد ارام لب تخت نشست":تیونگ؟"
تیونگ ازصدایش تشخیص داده بود جهیون دراتاق است ولی حال
عجیبی داشت که حتی برای خودش قابل توضیح نبود.به
چیزی نیازداشت به چیزی که به این عرق و نفس و حس پربودن
خاتمه بدهد"!جهیون شیی؟"
جهیون رویش خم شد وبا دست موهای نرمش را از پیشانی عرق
کرده اش عقب زد. تیونگ اخم کرده دندان بهم میفشرد":حالت
خوبه؟"
تیونگ لای چشمانش را بازترکرد وبه جهیون نگاه کرد":من
تحریک شدم؟"
جهیون سرتکان داد":اره"
"اون این کارو کرد...بهم دست زدو مالید تا"....
"میدونم"!ولبخند شوخی زد":داری مرد میشی... بالاخره"
تیونگ هم لبخندخجلی زد":الان چی میشه؟"
"باید خالی شی"
"اون میخواست...این کارو برام بکنه"!
"میدونم"جهیون درامتداد بازوهای لرزان تیونگ به لگنش نگاه کرد .
چیزی دیده نمیشد چون دودستی خود را قایم کرده
بود":ولی تو خودت باید این کارو بکنی"...
"بلد...نیستم"!صدای تیونگ بدتراز تنش می لرزید.
جهیون دست بر شانه کوچک تیونگ گذاشت وارام هلش داد":به
پشت درازبکش..من...من یادت میدم"
تیونگ با یک فشارکوچک به پشتت افتاد ولی سفت زانوهایش
را بالا اورد و دستهایش را همانجا نگه داشتت.جهیون باترحم
مچ دست تیونگ را گرفت":ازروی شلوارنمیشه"!
"میدونم"...تیونگ حالا داشت گریه میکرد"!ولی...خجالت میکشم"!
جهیون بادلسوزی گونه اش را باپشتت دست خشک کرد ":الان
چراغو خاموش میکنم "وازجابلند شد رفت و چراغ را
خاموش کرد.اتاق حالا تنها به کمک نور چراغهای رنگی حیاط که
به مناسبت تولد او اویخته وروشن کرده بودند نورانی
بود.تیونگ باتاریک شدن اطراف پاهایش راباخیال راحت کمی شل
کرد ونفس تلخی کشید ولی هنوزهم همچنان لجوجانه
بادستهای کوچکش خود راقایم کرده بود.جهیون برگشت ولحظه ای
لب تخت ایستاد تا این صحنه زیبارا تماشا کند.پسرک
زیباعرق کرده وسیخ شده انجاجلوی چشمانش خوابیده نفس های
صدادار میکشید .تحریک نشدن غیرممکن بود!
"جهیون شییی؟"اتاق نیمه تاریک دیگراجازه نمیداد جهیون راپیدا
کند و ببیند":نمیشه این کارو...نکنم؟"
"نمیشه...دیگه دیره"!دوباره روی تخت نشست.
تیونگ توانست او را ببیند وباچشمان نیمه باز و گریان به او خیره
شود":باید ابم بیاد؟"
جهیون نفس سختی کشیدو سرتکان داد .داشت تحریک
میشد(!خدایا اینجاجلوی چشمم اماده خوابیده...بهم یه قدرت بده کاراشتباهی نکنم)
تیونگ حس خیلی بدی داشت.شرم وترس ونفرت از خودش!حس
بیمار بودن حس خفه شدن حس نیاز! نیاز به توجه نیاز
به تماس نیاز به اغوش!پس تحریک شدن اینقدر بد بود؟!
جهیون دوباره به دستهای تیونگ نگاه کرد داشت ناشیانه ازروی
شلوارخود را میمالید وبنظرمی امد ازاین کارش خیلی
ناراحت ومعذب بود"!دستتو بکن توی شلوارت وبگیرش"!
تیونگ با این حرف بغض کرد":نگا نکن"!
جهیون سرش را برگرداند و وانمود کرد دیوار روبرویی را نگاه میکندولی ازگوشه چشم دید که دست باریک تیونگ
ازکمربند باز شلوار داخل شورتش شد!چه صحنه سکسی بود!
"وای !این چرا اینطوری شده !خیلی درازوبدقواره و...کلفت شده"!
جهیون با حرف تیونگ بخنده افتاد":نترس!طبیعیه"...!
"این کجاش طبیعیه؟ !خیلی گنده اس !نکنه قراره همینقدری بمونه
جهیون شی؟ !اینطوری ازروی شلوار دیده میشه" !
جهیون نمیتوانست دست ازخندیدن بکشد":نه !اگر آبت بیاد تموم
شه دوباره کوچیک میشه مثل قبل"!
"مگه چقدر آب توشه؟"
چقدراین بچه وقتی مست میشد بامزه میشد .جهیون هنوزهم وانمودمیکرد دیوار روبرویی را نگاه میکند ولی میدید دست
تیونگ درون شلوارش سخت در تلاش ناشیانه است"!بیاد میبینی
چقدر توشه"!
"هی...داره چکه میکنه !یعنی ابم اومد تموم شد؟پس چرا دوباره
کوچیک نمیشه؟"
جهیون بازهم خندید وخندید":اون آبی که میگم این نیست"...
"پس این چیه؟نکنه دارم میشاشم؟ چقدر چندش و"...
"نه اون ادرارنیست"!ای خدا!چقدرسخت بود این بچه را ساکت
کردن!
"چرانمیاد؟ پس کی میاد؟ایششش ارضا کردن چقدرچرته"!
جهیون بی اختیار کمی سرش را چرخاند وزیرچشمی به صورت گل
انداخته و چشمان تیونگ که حالا بسته بود نگاه
کرد":بایدتند تر بمالی...درامتدادش"...
(اه لعنت !دوس دارم من این کارو بکنم !!!خجالت میکشم ؟ازکی؟
کسی که تو اتاق نیست !همه جاتاریکه اونم مسته !مطمئنا
صبح چیزی بیادش نمیاد !پس میترسم؟ازچی؟لذت بردن؟مگه
ترس داره؟اه جهنم من میخوامش !میخوام بهش دست بزنم وباتنش بازی کنم !میخوام اولین بار من ارضاش کنم میخوام بهش
حال بدم میخوام وقتی میریزه صورتشو ببینم)!!!
تیونگ نمیدانست تحت نظر نابرادری بزرگش است زمزمه کرد ":
نمیتونم ...دستام...زورندارن( "...چرا نمیشه؟ چرا
تموم نمیشه؟ چرا این حس های لعنتی دست ازسرم برنمیداره!چه
بد وقتی تحریک شدم!چرا ناندارم تندتر این کاروبکنم
تازودترخالص شم؟درسته ازحضور جهیون خجالت میکشم ولی
خوشحالم اینجاست)!
خب دیگر این اخرین بهانه بود که بدستش افتاد !دیگر حتی
اگرمیخواست نمیتوانست عقب بایستدبه پهلو کنار تیونگ لم داد
و به ارنجش تکیه زد": دستتو بکش کنار من برات بکنم"
تیونگ باوحشت چشم گشود":چی؟ "!وصورت جهیون راکنارش
دید":نه....من"...
جهیون مچ دست تیونگ را گرفت وبه زور ازشلوارش در اورد تیونگ
سعی کرد با انیکی دستش خود راقایم کند ولی
جهیون چابک تر دست درشلوارتنگ او کرد!انجابود سیخ شده اما نه
به اندازه انسان بالغ بزرگ وکلفت !گرفت و انگشتانش
راستفت دورش حلقه کرد.انقدر خوشش امد که لب زیرین خودش
راگازگرفت وچشمانش را با شوق بست !چراخوشش امد؟
یعنی به همین سادگی گی شد یا... یاعاشق تیونگ بود؟!
دست تیونگ را که حس کرد ازشدت شرم نالید":میخوام
بمیرمممم "وسرش را به ستمت دیگر برگرداند تا جهیون صورت
گریانش را نبیند!
جهیون نمیخواست تیونگ بیشترازاین شرمنده ومعذب بشود پس
شروع کرد به مالیدن بالا پایین...
(وای چه حالی میدهههه)!به نفس نفس افتاد
نمیفهمید جهیون چکارمیکرد اما انقدر لذت میبرد که بدون کنترل
شروع به نالیدن کرد":آآآه..آه جهیون شی....آآآآه "...مچ
دست جهیوح را گرفت نه برای مانع شدن یا تسریع دادن فقط برای
اینکه مطمئن شود انجاست ودارد کارش رادرست انجام میدهد!
جهیون به دست خود نگاه کرد هرچند چیزی ازتن تیونگ دیده
نمیشد جز نافش تا کشاله رانش ولی همین که لمس میکرد
همین که میدیدتش لای پاهای قشنگ او مشغول بازیست همین
که دست کوچک وسفید تیونگ روی مچ او ملتمسانه
چنگ شده بودهمین که صدای ناله های  را میشنید
صدبرابر سکس واقعی حال میکرد!
داشت اتفاقی می افتاد !داشت به وجد می امد !تنش ازلذت
میلرزید !قلبش تندترمیزد عرقش میسوزاند درعین حال که
ازتماس وحضور جهیون تاحد مرگ شرم میکرد ازتماسش انقدر حال
میکرد که میخواست داد بکشد!داشت به حس وحالی
که برایش تازگی وزیبایی داشت نزدیک می شد انگار لحظه بعد
پرواز خواهد کرد":آآآآاه جهیون شییییییییی"
تیونگ داشت به اوج میرسید!جهیون سربرگرداند تاحالت قشنگ
چهره او راوقتی دارد می آید ببیند چقدر زیباااابود !دهانش
باشوق باز بود و چشمان خمارش به سقف خیره شده بود نفس های
شمرده وکوتاه ولی صداداری میکشید و خیس عرق بود!
جهیوت خودش هم کاملا سیخ شده اماده سکس بود!روی ارنج خود
را بالا ترکشید و روی تیونگ خم شد .میخواست درمسیر
نگاهش باشد میخواست بخارداغ دهان خوردنی اش را روی صورت
حس کند میخواست... میخواست این دهان سرخ
راببوسد!
صورت جهیون را درمسیر نگاهش دید ولی دیگرنمیتوانست
سربرگرداند یاچیزی بگوید دیگر شرم نمیکردحتی ازاین نگاه
شهوت الود و نفس های تندی که از بینی جهیون به صورتش میزد
کیف میکرد":جهیون....شی؟"
(خیلی دوست دارم ببوسمش!خیلی...خیلی...این لبها)....تندتر و
تندتر مالید و مالید و...سرش را پایین تر اورد":!اینجام"....
تیونگ بایک دست به ملافه چنگ زد وبادست دیگر مچ جهیون را
به خود فشرد !باز زانو هایش را باالاورد":یه چیزی داره
میاد جهیون شیییی"وبه حسی که نیازداشت رسید و...
تیونگ شروع به ریختن کرد !چقدرعالییی !او این کار را کرده بود
وحالا خیس شدن ناگهانی دستش پاداشش بود!
باحرکت انگشتان قوی جهیوح که ادامه داشت مایعی ازاو بیرون
پاشید وحسی بی نظیر تنش را دربرگرفت !برای اخرین
بار جیغ کشید": آآآآآآآآآآاه "!دستانش شل شد وتنش بیحال شد!
جهیون باضربان قلبی که هرلحظه تندترمیشد به دهان خوشمزه
تیونگ خیره مانده بودو(... نه نمیتونی ببوسیش !اون
برادرته!اون بچه است اون همجنسته)!نه دیگر این حرفها
برایش خیلی احمقانه ودروغهای بی منطقی بود(!میخوام
ببوسمش!خیلی میخوام !خیلی)...
جهیون ادامه میداد و باهرذره که ازاو خارج میشد او خالی تر و ارامتر‌ و شادتر میشد.پس ارضا شدن این بود!خوب بود!چشمانش راباز کرد و لبخندرضایت مندی به جهیون داد":متشکرم جهیون ش"
و جهیون لبهای او رابادهان خود بست! چشمان تیونگ ازشدت
تعجب گشاد شد ودرتاریکی به این صورتی که جلوی
چشمانش بود خیره ماند !جهیون شی؟!
دولب نرم اورامحکم میان دو لب سرد خود گرفت و(...چقدر لباش
عالیه !چقدرنرم وداغه چقدر خوش حالت و خواستنی!
چقدر دوست دارم بمکم گازبگیرم ببلعم...این بهترین بوسه
دنیاست )!هنوز شروع نکرده بود که...
"جهیون؟"!صدای سوهو ازراهرو مانع شد.
جهیوح باوحشت سربلند کرد ولبهایشان ازهم جداشد !فقط یک
بوسه کوتاه بود( .این چی بود؟ چی شد؟ چکارکردم خدایا؟!
بوسیدمش!؟)!
باچشمان ازحدقه درامده به چشمان خمار جهیون زیرنورهای رنگی
حیاط خیره شد(.این چی بود؟ چی شد؟ چکارکرد؟!
منوبوسید!؟)!
سوهو در طول راهرو پیش می امد
"جهیوت؟ کجایی؟"
جهیون نفس نفس میزد":ب...بله!؟ "دستش هنوز درون شورت
تیونگ بود!
"میخواییم بریم بیرون" پشت دراتاق جهیون رسید و بافکراینکه
جهیون انجاست درزد.
جهیون به تیونگ خیره مانده بود.پسرک درشوک بود" !!!الان...الان
میام"صدایش درنمی امد!
تیونگ هم نفسش راباناباوری نگه داشته بود.حس خیلی...خوبی از
تماس لبهایشان پیدا کرده بود!
جهیون دیوانه میشد(وای خدای من!بوسیدمش !اما چرا؟ من یه
احمقم)!
ولی چرا او را بوسید!؟معنی این حرکت چه بود؟ میخواست شروع
کند؟ میخواست همان بلاییی را که میترسید سرش
بیاورد!؟
"زود بیا"!سوهو برگشت ورفت.
نگاه جهیون دوباره پایین رفت!به لبهای خواستنی که لحظه ای پیش
بادهان خود چشیده بود.
چقدر دوست داشت لب پایینی او را میان دولبش بگیرد وسخت
بمکد انقدر که درون دهانش کشیده شده ذوب شود .چقدردوست
داشت لب بالایی را انقدرمحکم گازبزند که ردش بماند کبود شود تا
مهرمالکیت زده باشد چقدردوست داشت آن زبان
شیرینی را که اسم او را اینقدر باشهوت صدا میکرد بلیسد وخیس
کند(!حتما مستم نه؟... !نه مست الکل نیستم !من فقط مست
عشق تیونگ هستم)!
"جهیون...شی؟"!زمزمه تیونگ او را بخود اورد.دوباره نگاهش
کرد.چشمان تیونگ نگران وترسان منتظر بود":سعی میکنم
زود...برگردم"!
وبالاخره دستش را از شورت او بیرون کشید وازروی تخت بلند شد و بیرون رفت.

Dance with me(jaeyong)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang