با اخم های غلیظی که روی پیشونیش جا خوش کرده بود، مشغول ضد عفونی کردن زخم های پسرش شد. هنوز هم صدای ناله های خفیفش رو که سعی داشت پنهان کنه، به گوشش می رسید و باعث می شد بدتر از موقعی که پیداش کرده بود، حرص بخوره!
نگاهی به چشم های قرمز و پلک های متورمش انداخت. گوشه ی لبش پارگی داشت و ردی از کبودی که تازه در حال شکل گرفتن روی گونه اش بود، به چشم می خورد.
عصبی پلک زد، هنوز هم باورش نمی شد!
نمی خواست به همین زودی به جيمين فشار بیاره تا حرف بزنه، پس باید موقتا زمان می داد تا کمی حالش جا بیاد تا بتونه به زبون بیاره که چه اتفاقی براش افتاده!
اما گویا زبونش قصد همکاری کردن باهاش رو نداشت:
_نمی خوای بهم بگی چی شده جيمين؟
می تونست حس کنه که نگاهِ پسر ازش فراریِ!
سکوتش رو که دید پَد رو به سمت گوشه ی لبش برد و با جدیتی که توی صدا و نگاهش جریان پیدا کرده بود، پرسید:
_تو این مورد اصلا صبور نیستم! نیاز دارم بشنوم چه اتفاقی افتاده تا بتونم به موقع اقدام کنم.با حس سوزشی که احساس کرد ناخواسته کمی عقب کشید. نگاه نگران و عصبی جونگكوك روش میچرخید، با درد لب زد:
_میسوزه!
با لحن نرم تری جواب داد:
_آروم تر انجامش میدم، تکون نخور.
بی رمق تر از اونی بود که حتی سرش رو تکون بده یا یه "باشه" ی ناقابل از دهنش خارج شه!
جونگكوك با دقت مشغول تمیز کردن گوشه ی لبش بود، شرم داشت از اینکه بهش نگاه کنه!
هنوزم نمی تونست خودش رو راضی به حرف زدن در مورد اتفاقاتی که از سر گذرونده بود، بکنه. انگار که یه چیزی با قدرت تمام مانعش می شد!
چی باید می گفت؟
اگه جونگكوك رو در جریان قرار امروزش با پدرش میذاشت یا حتی در مورد پیام دیگو باهاش صحبت می کرد عملا با دست های خودش، مردش رو به سقوط از دره تشویق و هول می داد!
هنوز قیافه ی داغون دیگو رو از یاد نبرده بود، این بار دیگه جونگكوك بهش رحم نمی کرد!
نمی خواست مُحرکِ الاریک باشه! و از طرفی هم دوست نداشت چیزی رو ازش پنهان کنه اما این بار به معنای واقعی دست و پای خودش رو گم کرده بود!
لعنت به این حالی که داشت...
لعنت به موقعیتی که توش گیر افتاده بود...
و لعنت به خودش...
انقدر تو حالِ خودش غرق بود که نفهمید جونگكوك کی کارش تموم شده و کنارش دراز کشیده.
_درد نداری؟
به زحمت سری به طرفین تکون داد. زبونش مهر و موم شده بود!
YOU ARE READING
⚜️ᴛʜᴇ ʟᴀꜱᴛ ᴄᴀᴘᴛɪᴠᴇ⚜️| KOOKMIN
Fanfiction*روياها پيغام هايي از ناخودآگاه هستند و او يك رويا بود كه در من زنده شد * _نرو ، اگه حتي به اون پيشنهاد فكر كني يه گلوله تو قلبت خالي ميكنم ! _اگه نرم چي تغيير ميكنه ؟ تو ؟! استريپ كلابِ مصادره شده اي با ورود رقصنده ي جديدش "پارك جيمين" دستخوش تغيير...