الکسیس باکسون
______________________________________
خورشید غروب کرده بود که از خانه خارج شدیم . به سمت کلیسا رفتیم و وارد شدیم .
در انتهای سالن عمومی چند پله بود که به طبقه بالا راه داشت ، در طبقه بالا دومین در باز بود و ما وارد شدیم که با صحنه عجیبی رو به رو شدیم . اتاق کاملا به هم ریخته بود و کشیش در وسط اتاق به پشت افتاده بود .
آگوستین گفت :( فیلیپ مرده ، با چیزی به سرش زدن !)
_با این شمعدان ! خونیه !
+فکر میکنی کار کیه ؟
صدای بسته شدن درب اصلی بلند شد و آگوستین نگاهی به من کرد و دوید !
رفتم به سمت کشیش ! توی اتاق قشنگ معلوم بود درگیری بین او و یک نفر دیگه بوده ! دوباره به کشیش نگاه کردم ! هنوز چشم هایش باز بود ! نبض و تنفسش را چک کردم ولی دیگر امیدی نبود فوت کرده بود . چشمم به دستش افتاد .
+فیلیپ درب رو از اونطرف قفل کرده !نمیشه خارج شد . فرار کرد .
_آگوستین نگاه کن ؛ با دستش داره به جایی اشاره میکنه ! و مردمک چشم ها هم همونجا رو داره نگاه میکنه!
آگوستین رفت به سمت نگاه ! به قفسه کتابی رسید هردو مات مانده بودیم ! گفتم :( یعنی منظورش کتاب ها بوده ؟ چیزی در میانشان هست ؟)
_هیس فیلیپ از اینجا صدا اومد ! اوه داره هوا میاد از پشت کتاب ها ! بیا این قفسه رو کنار بزنیم !
همین که راه باز شد یه بچه چهارده ، پانزده ساله از پشت قفسه بیرون پرید و خواست فرار کنه که آگوستین از یقه گرفتش ! پسر بچه ای بود با موهای بور و پوست سفید و رنگپریده لباس راهب های تازه کار رو تنش کرده بود و دست و پا میزد که خودش رو آزاد کنه .
+آگوستین فکر کنم کشیش میخواسته اونو از اون پشت نجات بده برای همین دقیقه آخر به اونجا نگاه میکرده !
_ فیلیپ احتمالا، میخواسته، جای مدارک ، مهمی، هم، عه بچه یه دقیقه آروم بگیر ببنم !(تمام طول مدت آگوستین مشغول دست و پنجه نرم کردن با اون بچه بود و اینجا که رسید بچه رو از یقه کشید و روی زمین انداخت و با چشم غره و مشت تهدیدش کرد) اون مدرک توی دستت بدش به من !
پسر بچه تا این حرف رو شنید انگار که معجون شجاعت را یک جرعه سر کشیده باشه ، به آرنج هایش تکیه کرد و گفت:( عمرا ، تو خواب ببینی تا زنده ام اجازه بدم دستدهای کثیفت به این پوشه برسه؛ قاتل !)
آگوستین پوزخندی زد :( قاتل ؟ نکنه تو منو با اون آشغال سیاه پوش اشتباه گرفتی بچه !)
YOU ARE READING
گیلاسی سرخ
Historical Fictionروز روز زندگی جوانی اشرافزاده چقدر میتونه کسلکننده باشه ؟! ولی این زندگی ک توصیفش رو خواهیم خواند داستان جوانی است ک در راه شهرت و افتخار خطرات را به جان میخرد و با ماجراهایی روبهرو خواهد شد ک گاهی تا آنجا میرود ک ارزو آن زندگی های کسل کنند ولی آر...