مهمانی چایی 2

2 1 0
                                    

الکسیس باکسون

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

الکسیس باکسون

______________________________________

خورشید غروب کرده بود که از خانه خارج شدیم . به سمت کلیسا رفتیم و وارد شدیم .
در انتهای سالن عمومی چند پله بود که به طبقه بالا راه داشت ، در طبقه بالا دومین در باز بود و ما وارد شدیم که با صحنه عجیبی رو به رو شدیم . اتاق کاملا به هم ریخته بود و کشیش در وسط اتاق به پشت افتاده بود .
آگوستین گفت :( فیلیپ مرده ، با چیزی به سرش زدن !)
_با این شمعدان ! خونیه !
+فکر میکنی کار کیه ؟
صدای بسته شدن درب اصلی بلند شد و آگوستین نگاهی به من کرد و دوید !
رفتم به سمت کشیش ! توی اتاق قشنگ معلوم بود درگیری بین او و یک نفر دیگه بوده ! دوباره به کشیش نگاه کردم ! هنوز چشم هایش باز بود ! نبض و تنفسش را چک کردم ولی دیگر امیدی نبود فوت کرده بود . چشمم به دستش افتاد .
+فیلیپ درب رو از اونطرف قفل کرده !نمیشه خارج شد . فرار کرد .
_آگوستین نگاه کن ؛ با دستش داره به جایی اشاره میکنه ! و مردمک چشم ها هم همونجا رو داره نگاه میکنه!
آگوستین رفت به سمت نگاه ! به قفسه کتابی رسید هردو مات مانده بودیم ! گفتم :( یعنی منظورش کتاب ها بوده ؟ چیزی در میانشان هست ؟)
_هیس فیلیپ از اینجا صدا اومد ! اوه داره هوا میاد از پشت کتاب ها ! بیا این قفسه رو کنار بزنیم !
همین که راه باز شد یه بچه چهارده ، پانزده ساله از پشت قفسه بیرون پرید و خواست فرار کنه که آگوستین از یقه گرفتش ! پسر بچه ای بود با موهای بور و پوست سفید و رنگ‌پریده لباس راهب های تازه کار رو تنش کرده بود و دست و پا میزد که خودش رو آزاد کنه ‌.
+آگوستین فکر کنم کشیش میخواسته اونو از اون پشت نجات بده برای همین دقیقه آخر به اونجا نگاه میکرده !
_ فیلیپ احتمالا، میخواسته، جای مدارک ، مهمی، هم، عه بچه یه دقیقه آروم بگیر ببنم !(تمام طول مدت آگوستین مشغول دست و پنجه نرم کردن با اون بچه بود و اینجا که رسید بچه رو از یقه کشید و روی زمین انداخت و با چشم غره و مشت تهدیدش کرد) اون مدرک توی دستت بدش به من !
پسر بچه تا این حرف رو شنید انگار که معجون شجاعت را یک جرعه سر کشیده باشه ، به آرنج هایش تکیه کرد و گفت:( عمرا ، تو خواب ببینی تا زنده ام اجازه بدم دستدهای کثیفت به این پوشه برسه؛ قاتل !)
آگوستین پوزخندی زد :( قاتل ؟ نکنه تو منو با اون آشغال سیاه پوش اشتباه گرفتی بچه !)

گیلاسی سرخWhere stories live. Discover now