جیمین سکوت کرده بود....
مگه حرفی هم وجود داشت واسه زدن؟؟
جیمین تو دلش تکرار میکرد مسته ولش کن خل شده اما چیو ول میکرد؟!؟ادما مگه چقدر تو مستی میتونن نقش بازی کنن یا راست نباشن؟؟؟
جیمین به حرفی که کوک بهش زده بود فکر میکرد ....تو دلش داشت فکر میکرد نباید یکم اعترافش عاشقانه تر میبود ؟؟!
اصلا این حرف جانگکوک میتونست یه اعتراف باشه؟؟؟جیمین تو چشمای کوک نگاه کرد و تو دلش زمزمه کرد قرار نیست تا وقتی بگی میخوامت یا یه اعتراف عاشقانه درست و حسابی کنی پا به پای دلت راه بیام....
جیمین خنگ نبود اتفاقا خیلی ادم باهوش و زرنگی بود رفتار ادم ها رو خیلی خوب میخوند ...
فقط تو این مدت با این اتفاقات تلخ باعث شده بود تو لاک خودش فرو بره و خیلی توجه نکنه یه ادمای اطرافش....
وقتش بود یواش یواش به خود واقعیش برگرده ....جیمین_جانگکوک خیلی مستی صبر کن بگم ماشین رو بیارن بریم خوابگاه !!!!
جانگکوک دستش رو گرفت...
جانگکوک_شنیدی چی گفتم جیمینا ؟؟؟
جیمین دستشو کشید از دست کوک بیرون...
جیمین_صبر کنم بگم راننده بیاد...
جانگکوک زل زد با چشمای جیمین ...
جیمین چشم دزدید و به راننده زنگ زد و ادرس رو داد وقتی تلفنش تموم شد سرش رو برگردوند تا به کوک بگه یکم دیگه میاد اما کوک نبود....
بلند شد دنبال کوک بگرده که کوک رو اونطرف خیابون جلوی ورودی اپارتمان ها دید....قطعا نگهبان به جانگکوک برای ورود به اون اپارتمان که بیشتر ساکنین ایدل ها بودن گیر نمیداد....
به هر حال کوک یکی از اعضا مهمترین بند موسیقی کره بود و کی بود که نشناستشون ؟!؟!
جیمین فکر کوک رو از همون جا هم میتونست بخونه....
داشت میرفت سراغ وون مین !!!!!
چرا فکر کرده بود جانگکوک فراموش کرده؟! کاش محتاط تر برخورد میکرد ....
با بیشترین سرعتی که میتونست رفت تا خودش رو به کوک برسونه اما دقیقه اخر جانگکوک روسوار اسانسور دید در حالیکه در اسانسور بسته شد!!!!!
هر طوری بود نباید میذاشت جانگکوک به بالا برسه....
شماره جانگکوک رو گرفت یه بوق دو بوق .....
جانگکوک_نگران دوست پسرتی هیونگ...
جیمین_احمق نگران توام !!!!بیا پایین کار احمقانه ای نکن...
جانگکوک_کاری ندارم هیونگ میام ...
جیمین_جانگکوک برگرد پایین!!! اگر همین الان نیای دیگه هیچوقت تو روت نگاه هم نمی کنم!!!!
YOU ARE READING
Metamorphosis
Fanfictionشاید این داستان واقعی باشه روزهای اپ هم بستگی به شما داره که چقدر ذوق کنید Couple:kookmin