Love Talk 2 - Minsung

855 69 7
                                    

OneShot
• Genre: Smut, Romance
• Translator: Sora

سلام!
این وانشات قسمت دوم وانشات قبلیه که با همین اسم آپلود شده.
و مثل پارت قبلی محدودیت سنی داره. پس لطفا اگه زیر 18 سال هستید این وانشات رو مطالعه نکنید.
ممنونم~

_____

جیسونگ درحالی که سمت فلیکس می‌رفت، آروم پرسید:"هی... می‌گم... تو از کجا فهمیدی چان رو دوست داری؟"

پسر کوچیک‌تر صدای انیمه‌ای رو که داشتن تماشا می‌کردن رو کم کرد.
"هوم؟ خب، خیلی چیزها کمکم کردن تا متوجه بشم. چطور؟ تو مینهو هیونگ رو دوست داری؟" فلیکس پرسید و با فکر
به آینده پوزخندی روی لبش اومد.

جیسونگ نالید، از هم اتاقیش فاصله گرفت و پاهاش رو روی هم انداخت. درحالی که با نخ‌های آستینش بازی می‌کرد گفت:
"نمی‌دونم! یعنی- آره؟ می‌دونم. دوستش دارم اما...نگرانم. من تا حالا عاشق کسی نشدم لیکس. و این احساسات برام ترسناکن."

فلیکس فقط با لبخند مهربونی بهش نگاه کرد.
"می‌دونم سونگی.″
خم شد و دست جیسونگ رو گرفت.

"فکر کنم از روز اولی که چان رو دیدم عاشقش بودم. اما وقتی متوجه شدم که نمی‌تونم آینده‌‌ام رو بدون اون تصور کنم- مثلا، وقتی کسی ازم می‌پرسید خودم رو پنج یا ده سال دیگه کجا می‌بینم، سناریوهای مختلفی به ذهنم می‌اومدن، اما موضوع اصلی همیشه اون بود. چان همیشه تو فکرم بود فرقی نداشت به چی فکر کنم. درواقع...اون خونه‌ منه. تا وقتی اون پیشم باشه می‌تونم هرجایی با هرکسی باشم، حتی روی مریخ. تا وقتی اون پیشمه حس می‌کنم توی خونه‌ام."

جیسونگ به گونه‌های سرخ شده از خجالتِ هم‌اتاقی و بهترین دوستش لبخندی زد.
خیلی کیوت بود و جیسونگ خوشحال بود که مردی که فلیکس عاشقشه، چانه. خم شد، دست‌هاش رو دور فلیکس حلقه کرد و اون رو به آغوش کشید.

جاشون عوض شده بود و حالا گونه‌ فلیکس روی سینه‌ جیسونگ قرار داشت.
فلیکس بدون اینکه نگاهش رو از برنامه‌ تلوزیونی بگیره گفت:

"می‌دونی...نمی‌تونم بگم واقعا عاشق مینهو هستی یا نه، و نمی‌تونم بگم که چه حسی داشته باشی چون عشق ترسناک و غیرقابل پیش‌بینیه.
اما، من می‌دونم که هروقت شما دوتا به همدیگه نگاه می‌کنید، چشم‌های تو پر می‌شه از میلیاردها کهکشانِ کوچولو. اون دنیای توئه جیسونگ. و توهم دنیای اونی."

_____

روی مبل بودن، جیسونگ روی پاهای مینهو نشسته بود و بهش بازی انیمال کراسینگ رو نشون می‌داد.

مینهو چونه‌اش رو روی شونه‌ جیسونگ گذاشته بود، گاه و بی‌گاه بوسه‌هایی روی گردنش می‌کاشت و به خنده‌های ریزِ جیسونگ بعد از هر بوسه لبخند می‌زد.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jul 04, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

𝖲𝖪𝖹 𝖲𝗁𝗈𝗋𝗍 𝗌𝗍𝗈𝗋𝗂𝖾𝗌'Where stories live. Discover now