04

1.1K 196 32
                                    

خون دهنش رو پر کرد و با حس مزه در هم آمیخته فلز و شیرینی شکلات، به خودش لرزید.

ناله جیسونگ فقط باعث شد فشار دندون‌هاش رو بیشتر کنه و به قصد تلاش برای کندن گوشتش، سرش رو بچرخونه. هر چند تلاشش زمانی که جیسونگ دوباره موهاش رو چنگ زد و جوری به عقبش کشید که تقریبا پوست سرش کنده شد، بی نتیجه موند.

جیسونگ دندون‌های خونیش رو با یه غرش خشمگین لیس زد و نیشخندی که روی لب‌های مینهو جا خوش کرده بود با کنار زده شدنش ناپدید شد. به سرعت خودش رو جمع کرد اما زمانی که آلفا دستش رو دور گلوش حلقه کرد و اون رو به تخت فشرد، نفسش توی سینه گیر کرد.

پاهاش سعی در لگد زدن داشتن اما با حس گاز گرفته شدن، زوزه کشید. نیش‌های جیسونگ قسمت داخلی رونش رو گیر انداختن و در حالی که مینهو سعی داشت پاش رو خلاص کنه، عصبانی غرید. مینهو از این که قادر نبود پسر رو کنار بزنه نالید و جیسونگ یکی از بازوهاش رو دور رونش حلقه کرد تا ثابت نگهش داره.

مینهو مشابه با تاکتیک جیسونگ، چنگ‌هاش رو توی موهاش فرو کرد تا کنارش بزنه. زمانی که آلفا رهاش نکرد، فقط تونست از درد بیشتر گریه کنه. با هوف کلافه‌ای دستی که روی گلوش بود رو گرفت و پشتش رو پنجه کشید. پوست و رگ رو پاره کرد و پسر کوچیکتر مجبور شد برای جلوگیری از آسیب دائم دیدن دستش رو پس بکشه.

حالا که به صورت جزئی قادر به حرکت بود، نشست و به سمت جیسونگ خم شد.

نباید گردنش رو گاز می‌گرفت.

از لحاظ منطقی این یه اشتباه بود. یه حرکت احمقانه با عواقب جدی که خود مینهو معتقد بود هنوز آماده دست و پنجه نرم کردن باهاشون نیست.

حتی توی یه هیت یا رات دیوونه کننده هم هیچکدوم از هم نوعانشون جرئت ندارن بدون این که همدیگه رو بشناسن یا عاشق هم باشن، مارک به جا بذارن.

مینهو و جیسونگ همین امروز هم رو ملاقات کردن و این فکر حتی نباید به ذهنش خطور می‌کرد.

میلیون‌ها چیز دیگه بود که می‌تونست انجام بده تا جیسونگ رو کنار بزنه. خود آلفا قبلا گفته بود فکر نمی‌کنه بتونه در برابرش ببره و با توجه به رتبه بندیشون، کاملا درست می‌گفت‌.

اما فقط یه نگاه کوتاه و زودگذر به چشم‌های مشتاق و قرمز جیسونگ کافی بود تا هر دلیلی که برای انجام ندادنش داشت، توسط غرایز و طبیعتش نادیده گرفته بشه.

زمانی که دندون‌هاش رو توی گردن جیسونگ، نزدیک غده رایحه‌ش فرو کرد، هیچ راهی برای توصیف احساساتی که وجودش رو در بر گرفتن وجود نداشت. ترکیبی از سرخوشی و حالت تهوع از طعم غلیظی بود که دهنش رو پر کرد.
امگا احساس کرد جیسونگ چطور رونش رو رها کرد و سست شد. نمی‌تونست حرکت کنه، انگار مینهو تمام قدرتش رو گرفته بود.

-' Fangs And Claws '-Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz