لبهاشون به هم چسبیدن و بالاخره توجهشون رو به لباسهاشون دادن. هر چی که میتونستن رو در آوردن، مینهو روی نشکستن قفل لبهاشون اصرار داشت پس فقط چنگهاش رو توی لباس جیسونگ فرو و پارهش کرد. جیسونگ از سر سوپرایز صدای کوچیکی بیرون داد و سعی کرد جدا بشه اما مینهو به تخت فشارش داد تا بیشتر از طعم بهشتی شکلاتش بچشه. مینهو جا به جا شد تا باسنشون هم تراز بشه و بتونه خودش رو به جیسونگ بماله. زمانی که دندونهای جیسونگ به لب پایینش فشار آوردن، خیس ناله کرد.
با دستهاش شروع به لمس سینه سفت آلفا کرد و اجازه داد چنگهاش بیرون بیان تا به شکل سطحی داخل پوستش فرو برن. به خاطر نیازش به نفس کشیدن، بالاخره بوسه رو قطع کرد و با چشمهای پر از شهوت به جیسونگ خیره شد. همونطور که مینشست، باسنش رو چرخوند و با مالیده شدن دیکهاشون به هم، پلکهاش محکم بسته شدن.
جیسونگ دستش رو دراز کرد و انگشتهاش رو دور هردو حلقه کرد تا اصطکاک رو بیشتر کنه.
مینهو پایین چکیدن ترشحاتش از سوراخش رو احساس میکرد. شدتش قابل مقایسه با وقتی که توی هیت بود، نبود. اما حضور آلفا جوری تحریکش میکرد که حس مشابهی داشت.
باسن امگا با شدت بیشتری حرکت کرد و جیسونگ سرش رو به عقب پرت کرد.
"هاه لونا-"
تمام وجود مینهو با شنیدن این کلمه لرزید، به جلو خم شد تا بوسهای روی لبهای خیس جیسونگ بنشونه و دستهاش به سینههاش چنگ زدن.
"مال تو."
پسر کوچیکتر خندید و باعث شد صورت مینهو به رنگ قرمز در بیاد. همین که قصد داشت لبهاش رو آویزون و ناله کنه، جیسونگ به حرف اومد.
"هنوز نه."
بعدش مینهو به طرف دیگه تخت پرت شد. زمانی که روی شکمش فرود اومد داد زد. اما با چسبیدن دیک جیسونگ به پشتش فرصتی برای غر زدن پیدا نکرد.
پسر بزرگتر غرید و سعی کرد از زیر جیسونگ بیرون بخزه اما آلفا قصد نداشت اجازه بده به راحتی ازش دور بشه.
چنگهاش رو توی باسنش فرو کرد، دیکش رو بین لپهای باسنش جا داد و از خیسی اون قسمت استفاده کرد تا ضربه بزنه. آلفا با رضایت آه کشید، زبونش رو در طول ستون فقرات مینهو کشید و سر شونهش رو گاز گرفت.
امگا تکون خورد. بالاتنهش رو پایین برد و پشتش رو بالا نگه داشت. با این حال جیسونگ به کارش ادامه داد و به غده رایحه مینهو زبون زد. بالافاصله حس قدرت دوباره توی مینهو بیدار شد و ناخودآگاه به رون جیسونگ لگد زد. چیزی که انتظارش رو نداشت این بود که زیادی محکم بزنه و جیسونگ رو از روی تخت به پایین پرت کنه.
مینهو با صدای دادش توی جاش تکون خورد. از لبه تخت فقط میتونست پاهای جیسونگ که توی هوا بودن رو ببینه. چهار دست و پا جلو خزید تا به پایین سرک بکشه اما زمانی که دستهای جیسونگ دور گردنش حلقه شدن و اون رو هم پایین کشیدن، جیغ کشید.
ESTÁS LEYENDO
-' Fangs And Claws '-
Fanficمینهو توی هیته، جیسونگ توی راته. اونا هرگز همدیگه رو ملاقات نکردن اما قراره به هم کمک کنن. همه چیز اون طور که انتظارش رو دارن پیش نمیره. نوع فیکشن: مینی فیک، ترجمه کاپل: مینسونگ ژانر: امگاورس، رومنس، اسمات نویسنده: jellowrites × وضعیت اپ: تکمیل شده...