مینهو به صرف تحریک بیشتر جیسونگ، به جوری که تهدید آمیز به تیشرت تک و تنها افتاده خیره شده بود خندید. جیسونگ متوجه سرگرم شدنش شد و بعد، مینهو خودش رو در حالی پیدا کرد که به تخت فشرده میشد و جیسونگ کاملا وزنش رو روش انداخته بود.
در پی تلاش برای خلاص شدن، مقدار بیشتری از نیشهاش رو بیرون کشید و زمانی که جیسونگ خم شد تا رایحه امگا رو از گردنش بو بکشه، سعی کرد گازش بگیره. جیسونگ با اوقات تلخی عقب کشید. آزردگیش از رفتار تند مینهو، از صورتش مشهود بود.
مینهو انتظار داشت جیسونگ شکایت کنه، غر بزنه که باید ثابت بمونه و اجازه بده اون بکنتش. اما پسر جوونتر فقط اجازه داد لبهاش به شکل یه نیشخند شیطانی کش بیان.
"منطقیه که بوی آلبالو میدی...اون قدر شیرین و راحت نیستی که بشه به راحتی مزهت کرد." آلفا زمزمه کرد. انگشتهاش هنوز محکم دور مچهای مینهو حلقه شده بودن. امگا کمی ریلکس شد اما نگاهش جسور باقی موند و چشمهاش به سمتی که جیسونگ شستش رو روی پوست زخمیش میکشید، لغزیدن.
"من هر امگایی نیستم و باسنم رو واسه هر کسی تکون نمیدم." مینهو غرید و موفق شد با بیرون کشیدن دستهاش، از چنگ آلفا دور بشه. سریع روی پشتش غلتید و یکی از زانوهاش رو بالا آورد تا بتونه مقابل سینه جیسونگ فشارش بده.
این یه تلاش نسبتا ضعیف برای فاصله انداختن بینشون بود اما به هر دو فرصت داد از نزدیک هم رو برانداز کنن.
وقتی جیسونگ با عطش لبهاش رو لیس زد و با چشم قطره عرقی رو که از پیشونی امگا پایین غلتید دنبال کرد، بدن مینهو از حرارت آتیش گرفت. چشمهاشون به هم رسیدن و آلفا چند بار پلک زد، انگار تازه متوجه درخشندگی رنگ چشمهای مینهو شده بود. جیسونگ کاملا هیپنوتیزم شده به نظر میرسید؛ مینهو چشمهاش رو باز نگه داشت و اجازه داد پسر با رنگ طلایی عنبیههاش مسحور بشه. زمانی که نفس جیسونگ بند اومد، با لذت خرخر کرد.
قابل مشاهده بود که چطور جیسونگ با پی بردن به این که مینهو هر امگایی نیست، بیش از پیش به هم ریخت. بر خلاف انتظار، غرش خشن و وحشیانهش یه ناله کوچیک و مطیع از مینهو بیرون کشید. مینهو متعجب از واکنشش، مقداری از کنترلش رو از دست داد و به جیسونگ اجازه داد پاهاش رو از هم فاصله بده و پایین تنهشون رو به هم بچسبونه.
امگا تقلا کرد، بدون تردید چنگهاش رو توی سینه محکم جیسونگ فرو برد و ردهای عمیق و قرمز به جا گذاشت. رفتار وحشیانهش با خشونت پاسخ داده شد؛ جیسونگ موهاش رو چنگ زد، به شدت کشید و باعث شد پسر بزرگتر از درد داد بزنه. آلفا از تمام بدنش استفاده کرد تا مینهو رو سر جاش نگه داره. مینهو هنوز در حال تقلا بود اما جوری که موهاش کشیده میشدن کافی بود تا برای چند لحظه هم که شده ثابت بمونه.
YOU ARE READING
-' Fangs And Claws '-
Fanfictionمینهو توی هیته، جیسونگ توی راته. اونا هرگز همدیگه رو ملاقات نکردن اما قراره به هم کمک کنن. همه چیز اون طور که انتظارش رو دارن پیش نمیره. نوع فیکشن: مینی فیک، ترجمه کاپل: مینسونگ ژانر: امگاورس، رومنس، اسمات نویسنده: jellowrites × وضعیت اپ: تکمیل شده...