آلفا بالاخره دستهاش رو از روی عضوش پایین انداخت و بعد سکوت فضا رو پر کرد.
زمانی که ذهنشون روشن شد، مینهو رشد تودهای رو داخل گلوش احساس کرد و چشمهاش به سمت مارکی که روی گردن جیسونگ به جا گذاشته بود کشیده شدن. پسر کوچیکتر اول عقب کشید، بین خودشون فاصله انداخت و روی لبه تخت نشست. امگا همونطور که اون با دست تمیزش زخمش رو محتاطانه لمس میکرد، بهش خیره موند.
"جیسونگ، جدا متاسفم...نمیدونم اون لحظه چیزی به سرم اومد اما میت-" حرف خودش رو قطع کرد و لبهاش رو محکم به فشرد. چقدر باید احمق میبود که فکر میکرد اگه از جیسونگ بخواد متقابلا تصاحبش کنه اشتباهی که انجام داده بود جبران میشه. آلفا حتی یه بار هم تلاش نکرده بود گازش بگیره و فقط اون نقطه رو به بازی گرفته بود.
شونههای پسر کوچیکتر قبل از این که با ناراحتی پایین بیفتن منقبض به نظر میرسیدن.
"مشکلی نیست."
صدای جیسونگ آروم بود، از جاش بلند شد و با یه لبخند کوچیک و چشمهای تیرهش به سمت مینهو برگشت.
"کار درستی نبود اما فکر کنم...بهش نیاز داشتی تا آروم بگیری. بهتره من برم."
امگا تقریبا احساس وحشت کرد و سعی کرد با نشستن روی زانوهاش به سمت جیسونگ بخزه اما با لرزیدن بیش از حد رونهاش داد زد و دوباره توی جاش نشست. نگاه جیسونگ رنگ نگرانی گرفت و دستش رو به سمتش دراز کرد اما پشیمون شد و انگشتهاش به شکل مشت جمع شدن.
"ن..نیازی نیست بری." مینهو با لکنت به زبون آورد و با چشمهای درشتش به جیسونگ خیره شد. آلفا تقریبا دچار تردید شد اما بعدش سرش رو به دو طرف تکون داد. هر دو دوباره ساکت شدن و مینهو میتونست ببینه جیسونگ چطور در حال سر و کله زدن با اینه که حرکت بعدیش چی باشه.
در نهایت بلند شد، لباسهاش رو جمع کرد و سریع شلوارش رو پوشید. امگا خودش رو روی تخت بالا کشید و درون حفاظ لونه نیمه خرابش برگشت. به کثیفی روی پاهاش نگاه کرد؛ جدا نمیخواست تنها چیزی که به سختی باعث میشد حس کنه متعلق به جیسونگه رو پاک کنه.
وقتی برخورد چیزی رو به پاهاش احساس کرد پلک زد. با دیدن لباس آلفا و جیسونگی که تیشرت چان رو محکم گرفته بود اخم کرد.
"این رو با خودم میبرم."
لبهای مینهو از هم باز شدن اما فقط سر تکون داد. با در نظر گرفتن اتفاقی که افتاده بود میبایست تیشرت جیسونگ رو به جای چان با خودش میداشت تا طی روزهای آینده تحت کنترل باشه. انگشتاش رو دور پارچه سیاه رنگ حلقه کرد، به خودش نزدیکش کرد و بینیش رو توش فرو برد. با صدای یه غرش کوچیک از جا پرید و جیسونگ رو دید که سرش رو ازش بر میگردونه.
اوضاع ناخوشایندی بود و به نظر نمیرسید هیچ کدوم بدونن باید چی بگن. مینهو احساس میکرد نیازه یه چیزی بگه اما تا به حال توی همچین موقعیتی قرار نگرفته و از ترس این که همه چیز رو بدتر کنه نمیدونست از کجا شروع کنه.

ŞİMDİ OKUDUĞUN
-' Fangs And Claws '-
Hayran Kurguمینهو توی هیته، جیسونگ توی راته. اونا هرگز همدیگه رو ملاقات نکردن اما قراره به هم کمک کنن. همه چیز اون طور که انتظارش رو دارن پیش نمیره. نوع فیکشن: مینی فیک، ترجمه کاپل: مینسونگ ژانر: امگاورس، رومنس، اسمات نویسنده: jellowrites × وضعیت اپ: تکمیل شده...