پارت 5

1.1K 106 15
                                    

جونگکوک:

تهیونگ نفسای ضعیفی میکشید و هنوزم تو بغلم بود
سرشو رو شونم جا به جا کرد و ناله ارومی کرد

_بهتر شدی؟
+اوهوم.. می.. میشه کمکم کنی لباسامو... بپوشم؟

باصدای ارومی اره ـی زمزمه کردم و کمکش کردم لباس بپوشه و بشینه سرجاش

سرشو گذاشت پشتی صندلی اروم چشاشو بست
+میشه هروقت رسیدیم بیدارم کنی؟

خب طبیعی بود. ته نمیدونست قراره واسش تولد بگیریم وقتی همه رو حتی اپا و پاپا و مادر پدر اونم دعوت کردیم، اگرنه از خوشحالی خودش پیاده میدویید تا اونجا.
حتی نمیدونست واسش کادو گرفتم

_چشم تو بخواب
+مرسی
با صدای اروم زمزمه کرد

______
"نیم ساعت بعد"

جونگکوک:

رسیدیم به کافه رستوران و اروم دستمو بردم سمت موهای ته
_پسر کوچولو بیدارشو. رسیدیم

زیر لبش چیز نامفهومی زمزمه کرد و اروم گردنشو تکون داد
موهاشو نوازش کردم و دوباره صداش کردم
_بیبی ته. بیدارشو رسیدیما
+جونگکوکا

با لحن کیوت و خسته ای زمزمه کرد و یکی از چشاشو به زور باز کرد

_جانم
+نمیشه من تو ماشین بمونم؟
_نه کوچولو پاشو باید بریم
+کاش حداقل میتونستی بغلم کنی تا اونجا

زیر لب اروم زمزمه کرد خواست پیاده شه که برگشت سمتم
+لباسم خوبه چیزی از کبودی معلوم نیست؟
_نه پسرکم همه چی خوبه
+بریم

ماسکشو زد و پیاده شد و منم ماسکمو زدم و همراهش پیاده شدم

رفتم سمتش ولی دستشو نگرفتم و فقط شونه به شونش راه رفتم

روزی که اومدم اینجا برای رزرو با کارکن کافه رستوران هماهنگ کردم که وقتی من با ته پیاده میشم سوییچ و بدم بهش تا کادو های ته رو برداره از ماشین ولی ته نفهمه
پس طبق نقشه سوییچمو دادم به به اون پسر ولی از شانسم ته فهمید

همونجوری که داشتیم میرفتیم سوالشو پرسید
+چرا سوییچتو دادی؟
_چون ماشین بدجا بود
+برای چی؟ ماشین که جاش خوبه
_دادم دیگه

بیشتر از این نتونست سوال کنه چون رفتیم داخل و کیک رو میز و دید و با همه جمعیت

ساکت موند و به همه نگاه کرد

-تولدت مبارک تهیونگی
اپا با صدای ارومی زمزمه کرد و بخاطر سکوتی که جمع داشت، شنیدیم

یونگی هیونگ رو سر تهیونگ برف شادی زد و بقیه هیونگا خندیدن

تهیونگ از شوک دراومد و به من نگاه کرد
+جونگکوکا

با خنده و صدای اروم جوابشو دادم
_جانم
+این.. این خیلی قشنگه.. مرسی
دویید بغلم و سرشو گذاشت رو شونم

sweet life🍭🍓Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon