پارت 6

1.5K 156 29
                                    

جونگکوک:

رفتم پیش اپا

-امگات حالت بارداری نداره؟

_نه مگه چیشده
-حس میکنم رایحش مخلوط شده ولی اون رایحه ای که باهاش مخلوط شده شیرینه و خیلی ضعیفه
_یعنی ته حاملس؟
-نمیدونم جونگکوکا فقط حواست بهت باشه
_چشم حواسم هست

پیشونیم و بوسید و بعد از خدافظی دوباره از ته، رفت بیرون.

رفتم پیش ته که دیدم یکمی بخاطر قهوه سرحال تر شده بود
نشستم کنارش که به حرف اومد

+یادته گفتم تو خونه تشکر واقعی رو از تو میکنم؟
_اوم.اره
+نمیشه بریم خونه؟

_الان دلت میخواد برگردی یا میخوای ازم تشکر کنی؟
+میخوام ازت تشکر کنم
_هومم پس چند دیقه اینجا بشین الان برمیگردم

رفتم بیرون و از تو ماشین ویبراتور برداشتم و برگشتم داخل کافه

اونجا رو 24 ساعت رزرو کردم چون نمیدونستم قراره کی بریم و تا کی اونجا باشیم پس هنوز وقت اونجا موندن و داشتیم

رفتم داخل دیدم ته با خرگوشش مشغوله و باهاش داره بازی میکنه
قبل از اینکه متوجه ورودم بشه با صدای محکمی "داگ استایل رو میز" و گفتم و تهیونگ تو چشام دودو زد
استرس گرفته بود پس به حرفم گوش داد

اروم شلوارشو تا روی رون های سفید و تو پرش کشید پایین و رو میز داگی شد که نگین پلاگی که بعد سکس داخلش گذاشتم و دیدم

به ارومی پلاگ و از حفره تنگش بیرون اوردم و با دقت به کش اومدن حفرش و دستاش که روی میز مشت شدن و دیدم

سعی کرد خودشو منقبض نکنه و البته موفق هم بود
پلاگ و که از داخلش دراوردم دیدم که سوراخش دور هوا نبض میزنه

به محض اینکه حس کردم کامم که داخل حفره شه داره میریزه که سریع هشدار دادم که اگه یه قطره ازش بریزه من میدونم و تو

پس به سختی خودشو منقبض کرد و سعی کرد نبض سوراخشو کنترل کنه

+ددی... چیزی شده؟
_نمیخوای توضیح بدی داستان ایون وو چیه؟
+داستانی نداره

اسپنکی بهش زدم که باعث شد تنش شل بشه و یکمی از کامم از حفره ش بیرون بریزه ولی زود خودشو جمع کرد

خسته شده بودم از این بازی میخواستم زودتر به حرف بیارمش

ویبراتور و روی حفره ـش کشیدم که لرزی کرد و اروم تکون خورد که کمرشو گرفتم

_جوابمو بده ته. با ایون وو چ رابطه ای داشتی؟
+هیچی.هیچ چیزی بین منو ایون وو نبوده
_ولی جواب من این نبود
و ویبراتور و توی حفره کوچولوش فرو کردم که کمرش و قوس شدیدی داد و ناله کرد
+ق.. قسم میخ.. میخور.... اهههه.. میخورممم
_ولی گفتش که دوست پسرت بوده
+نبودههه.م..مننن و اون فقط زیاااد..زیادی...از هم بدمون می...میومد و اون چون از هم بدمون میاد اینجوری گفت

Naabot mo na ang dulo ng mga na-publish na parte.

⏰ Huling update: May 30, 2022 ⏰

Idagdag ang kuwentong ito sa iyong Library para ma-notify tungkol sa mga bagong parte!

sweet life🍭🍓Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon