"1"

464 76 2
                                    

تاریکی...
تاریکی...
و تاریکی
صدای دریا تنها چیزی بود که به گوش میرسید
تنها چیزی که وجود داشت
البته اگه تیرگی بی انتهای اسمونو در نظر نگیریم
ستاره ها کم نور شده بودن و این نشون میداد که توی قسمت شرقی گم شده و قرار نیست به این تازگیا نجات پیدا کنه
اوه سهون بدشانسی که وسط دریای سیاه رو یه تیکه چوب شناور بود
این یه چیز طبیعی و کاملا عادی بود چون سهون یه دزد دریایی بد شانس بود
کاپیتان سهون
کاپیتانی که کشتی نداشت؟
نه داشت...
تا چند ساعت پیش
اخه نیروی دریایی از کی تا حالا بدون اون شیپور مزخرفش حمله میکرد؟
فاک
باید هرچه زودتر یه کشتی پیدا میکرد وگرنه تا صبح تیکه پاره میشد
اونم توسط کوسه ها!
هوا تقریبا گرگ و میش بود و چند ساعت بیشتر وقت نداشت
این خود بدشانسی بود
حیف میشد اگه تو 23 سالگی بمیره
باید به هدفای قشنگ و رویاهای عزیزش میرسید
البته اگه زنده میموند
بوی سوختگی مغزش بر اثر زیاد فکر کردن بلند شده بود
- زیادی فکر کردم؟ بدون شک اره
بلند شد و به تیکه چوب زیر پاش خیره شد
نگاه کوتاه و پوکری به اطراف انداخت
چندین ساعت گذشته بود و خورشید وسط اسمون بود
این یعنی ظهر شده و وقت نهاره
نکته کوچیکش این بود که چیزی به نهار شدن اوه سهون نمونده
چند بار دیگه اطرافو نگاه کرد و به نقطه سیاه دید
- یه کشتی؟ نه نه امکان نداره
دوباره صبر کرد و تصویرو واضح تر دید
لعنتی اون واقعا یه کشتی بود
یه کشتی واقعی... 
از تخته پایین پرید و شروع کرد به شنا کردن، موج های کوتاه و بلند با صورتش برخورد میکردن و باعث میشدن که چشماشو بخاطر سوزششون ببنده، چند دقیقه بعد در حالی که دستاش بی حس شده بود و نفس نفس میزد به پایین کشتی غول پیکر سیاه رنگ رسید و اجازه داد صدای گرفتش از بین لب های خشک شدش ازاد بشه 
- کمک...من این پایینم...کشتیم غرق شده
چندتا طناب تیره رنگ از کشتی پایین افتاد
یکی رو گرفت و شروع کرد به بالا کشیدن خودش، دستاشو به طناب صخیم قفل کرد و اروم اروم بالا رفت تا بلخره به عرشه رسید سرشو بالا اورد به خدمه نگاه کوتاهی انداخت و بلافاصله چشماش تغییر سایز داد
- اینجا...احیانن کشتی مروارید سیاه نیست؟
چندین دقیقه سکوت دردناک
صدای دری که معلوم بود تازه روغن کاری شده
قیافه ای اشنا به همراه صدای بم و ترسناک
+ به خدمم خوش اومدی اوه سهون

چندین بار پشت سرهم پلک زد
چشمای کشیده
پوست تیره
لبای درشت
قد بلند
چکمه های مشکی
و لباس یقه باز
این اتفاق فاکی نباید اتفاق میوفتاد
مگه کشتی قحط بود؟
از این همه کشتی چرا دقیقا باید توی کشتی کیم کای لعنتی پناه میگرفت؟ از اون بدتر چرا باید جز خدمه اون لعنتی میشد؟
کم کم داشت ایمان می اورد که بدشانس ترین دزد دریایی تاریخه
سعی کرد اروم باشه و با اعتماد به نفس پرسید
- چرا خدمه؟
+ چون اگه جونتو نجات نمیدادم الان نهار کوسه ها شده بودی
با قاطعیت و اعتماد به نفس گفت و هیچ شکی تو نگاهش دیده نمیشد
- یعنی جون هرکیو نجات بدی خدمه‌ات میشه؟
+ تو فرق داری
سهون احساس میکرد الان از عصبانیت منفجر میشه و تیکه های اوه سهون کشتی رو احاطه میکنه
- چه فرقی دقیقا؟
پوزخندی رو لب مرد شکلاتی نقش بست و لبشو تر کرد
+ از وقتی چشمامو باز کردم منو تو در حال رقابت بودیم و من همیشه بهتر بودم...ولی الان کاملا برنده شدم اوه سهون
- مجبور نبودی جونمو نجات بدی ..
سهون حرف اخرشو زد و درحالی که با صدا نفس میکشید نگاهشو به جونگین داد
پوزخند طرف مقابلش کش اومد
+ تخته رو بیارین
چند دقیقه بعد هون بسته شده با طناب روی تخته برای پریدن بود
+ خب...حالا بپر سهون کوچولو
بزاق جمع شده تو دهنشو قورت داد و به کوسه های لعنتی اون پایین خیره شد
- چه مدت؟
چند دقیقه سکوت و بلخره اون صدای بم
+ چه مدت چی؟
- چه مدت خدمه‌ات باشم؟
صدای پوزخند شکلات کنارش ب وضوح شنیده شد
+ تا وقتی که من کاپیتان مروارید سیاهم
- قبوله..
___________

چندین روز میگذشت و سهون دیگه اون رومخ لعنتی رو ندیده بود
و این جای شکر داشت
به بندر رسیده بودن و کشتی تقریبا خالی بود
و اوه سهون دردسرساز تصمیم گرفت کابین کاپیتانو بگرده تا چیزی که میخوادو پیدا کنه
با استرس سمت عرشه حرکت کرد و به کابین کاپیتان رسید
اطرافو نگاه کرد و با سختی تمام دستگیره رو چرخوند و اروم درو باز کرد و داخل شد
با چیزی که دید حالت صورتش از مضطرب بودن تغییر شکل داد و به حالت پوکری تبدیل شد
بیشتر شبیه یه سالن چای خوری بود تا کابین کاپیتان
چند قدم جلو رفت و تصمیم گرفت حرفشو پس بگیره
نوشیدنی های مختلف روی دیوار نصب شده بود و یه میز بزرگ مشکی قسمت شمالی کابینو احاطه کرده بود که پر از نقشه و چیزای گرانبها بود
با یه قطب نمای عجیب وسط میز
سرشو چرخوند و به قسمت غربی اتاق نگاه کرد
تخت بزرگ و هرکوفتی که برای استراحت لازم بود
سعی کرد دهن باز موندشو جمع و جور کنه
داشت دنبال یه در مخفی یا همچین چیزی میگشت، با قدمای بلندی سمت بار کوچیک حرکت کردو دستشو رو شیشه هایی که معلوم بود نوشیدنی های گرونی رو تو خودشون دارن کشید و یکم به دستش فشار وارد کرد تا در یا همچین چیزی باز شه ولی خبری از در نبود
در ورودی با صدای قیژ مانندی باز شد و صدای بمی همراهیش کرد
+ دنبال چیزی میکردی هون کوچولو؟
این بدترین اتفاق ممکن برای سهون بود
یه لحظه با خودش فکر کرد چقد از این صدا بدش میاد
سمت صدا برگشت
- ع..عام...نه خب...
و همون پوزخند همیشگی
+ دروغ گفتن کار خوبی نیست هونی
و اینبار یه قهقهه
پیشرفت خوبیه از نیشخند به پوزخند و حالا این!
- خودت میدونی دنبال چی میکردم جونگ
+ حتی فکرشم نکن که اون نقشه رو بهت بدم
- چرا؟
+ چون برات مهمه
- ولی واسه تو نیست...پس بهم بدش
+ فکر کردی اولین سرقت ارزشمندمو به صاحبش برمیگردونم؟
- باشه...باشه...ولی حداقل به سوالم جواب بده
یه نیشخند دیگه!
+ هوم...باشه بپرس
نفس عمیقی کشید و ادامه داد
- چرا اونکارو کردی؟ تو که مجبور نبودی کشتی اولمو نابود کنی بودی؟ چرا کاری کردی که به اینجا برسم؟
نیشخند مرد تیره محو شد و لبخند تلخی زد، قدمی سمت جلو برداشت و به چشمای سیاه رنگ سهون خیره شد
+ از خیلی وقت پیش تا الان...نسل منو تو دشمن بودن
یچیزی در مایه های رقیب و تو اینو میدونی، توی گذشته ای که مال من نبود غرق شدم هون یه خلسه وحشتناک که میگفت نابودت کنم
نگاه خستشو رو صورت سفیدش چرخوند
+ ولی تموم کارام برنامه ریزی شدس...بعدا به جواب همه سوالات میرسی...خودم بهت جواب میدم فقط یکم صبر کن
و بلخره سکوتی که بین دونفر حاکم بود شکسته شد
- خ..خب...من دیگه میرم
صدای در تازه روغن کاری شده مقدمه ای برای شروع افکار کای بود

_____________

نیمه شب بود نصف خدمه خواب بود
ولی سهون هنوز داشت به ستاره ها نگاه میکرد
حرفای کای ذهنشو مشغول کرده بود
برنامه ریزی شده؟
خب این عجیب بود
دوست داشت زودتر اون نقشه رو ازش بگیره و حقیقتو بفهمه
ولی نیاز به صبر کردن داشت
تنها چیزی که سهون نداشت
توی فکراش غرق شده بود و اروم نفس میکشید که صدای توپ ها سکوت رو شکست دیدبان بلند داد میزد که بهمون حمله شده و چراغ کابین کاپیتان که روشن شد
همه چیز شبیه یه کابوس ترسناک شد
نیروی دریایی چرا ول کن نبود؟
+ توپ هارو اماده کنید
عربده کای سهونو از افکارش بیرون کشید و باعث شد کنار بقیه خدمه اماده شه .. نه برای محافظت از مروارید سیاه یا حتی .. جونگین 
برای زنده موندن خودش

༄ 𝖱𝖤𝖣 𝖨𝖭𝖪 Where stories live. Discover now