"7"

152 53 9
                                    


وقتی کسی سعی میکنه چیزی رو فراموش کنه، یعنی فراموش کردن براش اسون نیست؛ یعنی به اونچه میخواد فراموش کنه علاقه داره، دوسش داره، وابستشه، مشغولشه؛ همینقدر درست و عمیق

            ____________________________

بلاخره .. وقتش رسیده بود 
شاید یکم دیر شده بود .. ولی هیچوقت برای بردن دیر نیست .. البته شاید

درحالی که نشونه میگرفت و سعی میکرد، به کسی شلیک نکنه و تیرش خطا بره مدام با خودش فکر میکرد و ناخواسته نیشخندش بزرگتر میشد
اوه فاک پسر .. چیزی که میخواست به دستش بیاره، نزدیک بود
خیلی نزدیک

گلوله هاشو هدر میداد و بدون نظم خاصی، راه میرفت تا به نقشش سرعت بده، نقشه ای که هیچکس جز خودش و لئوناردو کسی ازش خبر نداشت

اما از طرفی، سهون بود که سعی میکرد همه چیزو درست کنه و از نابود شدن مروارید سیاه جلوگیری کنه، انگار که کای، اون کای همیشگی نبود

برای حفاظت از چیزی که ادعا میکرد زندگیشه، تلاشی نمیکرد و بدون گوش دادن به حرف کسی گلوله های هفت تیرشو به نقاط مختلفی شلیک میکرد، بیخیال بود و سعی نمیکرد به خدمه دستوری بده
و مهم تر از همه .. سر به سر سهون نمیذاشت انگار که .. خوشحاله ..!

سهون درک درستی از ماجرا نداشت و تصمیم گرفت از فکر کردن به موضوع های مختلف و البته به دردنخور دست برداره

- توپا رو پر کنید .. اگه همینجوری ادامه پیدا کنه هیچکدوممون زنده نمیمونیم

بی معطلی داد زد و خدمه؟ نه نه اونا وقتی پای جونشون وسط باشه به هیچ وجه کم کاری نمیکنن .. درواقع .. انسان برای ادامه حیات حاضر به انجام هرکاری میشه .. تاکید میکنم، هرکاری

چیزی از شلیک شدن توپ‌ها نگذشت که صدای پرتاب شدن توپ های کشتی مقابل، نا امیدی دیگه ای برای افراد مروارید سیاه ایجاد کرد .. توی اون لحظه ترس تنها چیزی بود که حس میشد
محض رضای فاک .. چرا این چند روز اینجوری گذشته بود!؟ سهون کم کم داشت حس میکرد طلسم شده چون این همه بد شانسی اونم توی یه ماه .. واقعا غیر قابل توضیحه

افکارش دوباره به مغزش حجوم برده بودن و سخت بود که بدونه باید چیکار کنه، اون اوه سهون بود پادشاه کشتیای مرده .. نه کشتیای زنده
اینکه به این حقیقت اعتراف کنه ازار دهنده بود ولی زندگی به سهون یاد داده بود که حقیقت، هیچوقت شیرین نیست ..

مشغول ادامه دادن جنجال توی مغرش بود که صدایی کنار گوشش، رشته افکارشو پاره کرد
+ چیکار میکنی کاپیتان ..؟ نمیخوای برای نجات کشتیت کاری کنی ..؟
لحن کشدار و خبیث کای، حس عجیبی رو بهش القا میکرد انگار شخصی که کنارش ایستاده .. جونگین همیشگی نیست
جونگین؟ شت چندین وقته اینجوری صداش نکرده بود .. تقریبا از .. عاه بیخیال الان موقع یاداوری چیزای مزخرف نبود

༄ 𝖱𝖤𝖣 𝖨𝖭𝖪 Where stories live. Discover now