درحالیکه داشت تلفنی بالیتوک هیونگش حرف میزد،بوسه ای به گونه
جوجه ی نه ماهه تو بغلش زد و اون رو به هانا سپرد تا لباس هاش رو
عوض کنه.
ماگ روی میزمقابلش رو برداشت و کمی از قهوه سردشده داخلش رو
خورد.
لیتوک:ولی سالگرد ازدواجتون که ده روز دیگست جونمیونا.
سوهو اهی کشید: هیونگ اذیتم نکن دیگه.هرسال باید براتون توضیحش
بدیم!
صدای خنده کانگین هم ازپشت خط شنیده شد:ما دیگه سنمون بالارفته
سوهویا،یادمون میره خب!
سوهو ناله ای از روی بیچارگی کرد.
لیتوک:کریس کجاست حالا؟
سوهو:نمیدونم،هنوز نیومده خونه و بهم نگفته کجامیره.
کانگین:داداش کوچولوم احتمالا داره برات یه هدیه خوب اماده میکنه.
سوهو:اوهوم....کاش میومد خونه کمی استراحت میکرد،اون دیشب اصلا
نخوابید،داشت روی یه فایل کارمیکرد.از اول صبح هم رفت شرکت کلی
جلسه داشت.
لیتوک:اوومم.... گرگ طلاییمون نگران الفاش شده!
کانگین تکخندی زد:ولی برادرکوچولوی بیچارم مطمئنا وقتی بیادخونه کتک میخوره!
سوهو باحرص گفت:بایدم بخوره تادیگه نگرانم نکنه،درضمن .....برادر
کوچولوت دومترشه هیونگ!
لیتوک:باشه باشه حرص نخورجونمیونا...برو برای سورپرایز کریس اماده شو.
کانگین:شب زنگ میزنم تا با پسرا حرف بزنم.دلم برای توله گرگام تنگ
شده.
سوهو باشه ای گفت و تماس رو قطع کرد.
میخواست به اتاقش بره و دوشی بگیره که لوهان دفتر بدست به سمتش
اومد.
لوهان:آپاااا....
سوهو:جونم؟
کنارپدرش نشست و دفترش رو روی میز گذاشت:یه مسئله رونمیفهمم،
برام توضیحش بده.
لبخندی به پسر ده سالش زد:عزیزم میتونی چنددقیقه صبرکنی؟سهون تو
بغلم غذا خورده و پیرهنم همش پراز فرنی شده!
لوهان سرتکون داد:باشه اپا،زیاد طولش نده که باید درس بخونم.
سوهو:چشم اقای وو!
YOU ARE READING
HappyBerthDay
Wilkołakiقبل از شروع وانشات،یه توضیح کوچولو میدم دربارش: اول اینکه امگاورسه،کریس یک آلفاست و سوهو امگا. دوم،خودتون هم میدونین تو دنیای امگاورس بارداری امگاهای پسرامکان پذیره، پس زوج داستانمون ده تاگرگینه کوچولو دارن. سوم،مجموعه وانشاتای تولد،قراره تو تولد هر...