HappyBaekhyunDay

219 62 12
                                    


درحالیکه پرونده مریض جدیدش رو میخوند،تماسی با کریس گرفت.

بعداز دوبوق تماس وصل شدوصدای خسته وگرفته کریس توگوشش پیچید.

سوهو:خوبی؟

کریس:اوهوم،بهترم.

سوهو:اگه خسته ای برو خونه یکم بخواب ریس،فعلا تابچه ها نیستن،خونه

ساکته و میتونی استراحت کنی.

کریس لبخندی زد که سوهواز پشت گوشی هم حسش کرد:اره،باید برم

پشمک کوچولومو بغل کنم،اصلا تا وارد اتاق یشینگ میشم خوابم میبره.

اینقدر که این بچه عاشق خوابیدنه،فقط دیدنش باعث میشه تخت بخوابم.

صدای خنده سوهو تو گوشش پیچید:جلست هنوز شروع نشده؟

کریس:ده دقیقه دیگست.

سوهو:تموم که شد،برو خونه استراحت کن،اون دوتاشیطون کوچولو دیشب نزاشتن بخوابی.

کریس:هوم،باید برای فردا هم اماده بشیم،وگرنه بک کچلمون میکنه سوهو!

.........................................

بکهیون یه سال دیرتر به مدرسه رفت و حالا باچانیول عزیزش،هردو

همکلاس و سال دوم بودن.

باراننده ای که کریس براشون گرفته بود،داشتن به سمت مدرسه میرفتن،

ترافیک سنگینی بود.

ناگهان صدای فریاد بکهیون تو ماشین پیچید.

بک:چانیییی.....

چانیول باگرفتن رد نگاهه برادرش ورسیدن به مغازه نوتلافروشی مورد

علاقش،اونم بالحنی مشابه بک گفت:عااققااااا نگهههه دارررر......

راننده باچشمای گرد درحالیکه نگاهش به مسیر شلوغ و ترافیک اطرافش

بود،پرسید:چیشده؟

بکی:وقتی چانی میگه نگه دار حتما چیزمهمیهههه! وایسا دیگههه!

راننده:اخه...اخه الان تواین ترافیک کجا نگه دارم من؟

چان:خدایاااا داریممم رددششش میکنیممم...وایساااااااا.....

راننده ترسیده بود،ممکنه بلایی سر اون دوتا اومده باشه؟یا اتفاق مهمی

افتاده باشه؟نکنه چیزی رو تو خونه جاگذاشتن؟مثلا کتاب یا دفترتکالیفشون؟

مدام نگاهشو تو اینه به دوتا بچه ای که پشت ماشین نشستن میداد و بعد

دوباره به مسیر روبه روش نگاه میکرد که مبادا حادثه‌ای پیش نیاد!

HappyBerthDayWhere stories live. Discover now