Vkook, Namjin, Yoonmin
Little space, romance, drama, angest, smut
"میخوام همراهیت کنم. میخوام کسی باشم که از تو محافظت میکنه. میخوام تمام دارایی من باشی بدون اینکه خودت بدونی. قایمکی عاشقت باشم چون اگه بفهمی دیگه منو دوست نخواهی داشت. فکر کنم تا الان متوجه شدی نه؟! ولی میخوام بدونی که من تا اخرین لحظه ی عمرم دوستت دارم. ینی تا الان؟ متوجه من میشی؟ اینکه دارم بخاطرت جون میدم؟... تو باید بدونی که من همون شب زیبا دربرابرت مردم. از مرگ برای تو نمیترسم. مرگ برای تو زیباست، زیباتر از گلهای عطری که مخفیانه باهم پرورش میدادیم. گلهایی که شاهد تمام عشق بازیهامون بودن. میخوام باهات صادق باشم. الان که دارم میمیرم دلتنگتم. کاش نجاتم میدادی... کاش منو از دست خودت که به این مرگ رسوندی نجاتم میدادی. گلهای ازت ندارم... فقط دلم برات خیلی تنگ میشه. مراقب خودت باش عشق من..."
"داستان من و تو از گستاخی تو و مهربونی من شروع شد. منم ادامهش دادم. شاید چیزی توی چهره ی خاص و زیبای تو برام متفاوت بود. خیلی متفاوت... تفاوتی که من ازش ناراحت نبودم. وقتی دستات رو گرفتم مطمئن شدم که دردسری... جدی هم بودی. همیشه عصبانیم میکردی اما اون چشمای مظلومت، آبی رو آتش عصبانیتم بود. وقتی نگاهم به چشمات خورد فهمیدم تمام دنیام داخل اون مردمک های لرزون جمع شده و سیاهی چشمات دنیای تاریکمو روشن میکرد. من اسیرت شدم. کاش بهت میگفتم... میگفتم که چشمات تمام دنیای منه... شاید توهم بیشتر مراقبش میبودی... اما الان دیگه دیره. نه من تورو دارم نه تو منو... اما اینو بهت قول میدم که زیاد منتظرت نذارم و توی زندگی بعدیم پیدات کنم و این بار خالصانه تر بهت عشق بورزم... مدت زیادی منتظرم نمیمونی عشق من."
YOU ARE READING
Pinocchio
General Fiction•ویکوک. یونمین. نامجین °لیتل اسپیس. مافیا. دارک. جنایی. انگست. رمنس. اسمات ...... لبخند پررنگی روی لبهاش خونه کرد. بدون اینکه نگاهشو از آسمون شب و ستارههای آویزون شده ازش بگیره، با تر کردن لبهاش، ادامه داد: _میخوام بدونی که توی این دنیا کسی هست...