⛔️🚫خون شکنجه 🚫⛔️
بالاخره تنها شده بود و میتوانست کاری که میخواهد را بکند
تمام اینه های خانه را دیشب تمیز کرده بود و میتوانست انعکاس هر اینه را درون آن یکی دیگر ببیند
خانه همانند منشوری به هم پیچیده شده بود
وسایلش را روی میز گذاشت و شروع به در آوردن لباس هایش کرد
ابتدا تیشرت سفید را در آورد و آن را درون آتش کوچکی که در مخزن انداخته بود گذاشتنگاهی به اینه جلویش انداخت نیم تنه بالایی اش کاملا برهنه و در جلویش قرار داشت
هیچ چیز نمیتوانست جلوی نقشه بی کم و کاستی که امروز قرار بود انجام دهد را بگیرد
آهنگ All good girls go to hell از بیلی آیلیش رو پلی کرد و صدای موسیقی در خونه پیچید
جعبه ابزار رو باز کرد و انبردست و قیچی و سوزن را روی میز چید
تمام وسائل به طور کامل با الکل دیشب ضد عفونی شده بودند. تا از هر نوع بو گرفتگی جسد جلوگیری کنندآهنگ پخش میشد و صدایش بیشتر میپیچید
شلوار و لباس زیرش را هم در آورد
حال برهنه برهنه بود
به سراغ سوزن رفت و آن را برداشت
با سوزن روی ساعدش جمله مورد نظرش را نوشت"من پذیرای درد بی پایان هستم"
درد نداشت چون درد قلبش و وجودش ببشتر از آن بودند که سلول های عصبی اش بتوانند دردی را حس کنند
سپس انبردست را برداشت به سمت دست ها و ناخن هایش رفت و تک تک ناخناننش را با ریتم موسیقی ای که پخش میشد بیرون کشید
یکی برای بیرون انداختن حس هایش
بکی برای رهایی از هر دردی
و دهمین ناخن را هم بیرون کشید
دستانش خونین شده بودند و درد را فریاد میزدند
ولی در چشمان جنگلی دختر هیچ اثری از درد دیده نمیشدباید آخرین مرحله را هم انجام میداد
با آرنج سالمش دیوار کمد مخفی را باز کرد و مجموعه شگفت انگیزش نمایان شدند
یک دیوار پر از چاقو های کوچک ولی به تیزی خراش های روی قلبش
و یک دریچه که از آن آتش بیرون میزددختر به داخل کمد رفت و لحظه ای که پای خود را در آن گذاشت
کمی سوزش بخاطر تیغ های ریخته شده در گف کمد حس کرد
صدای بیلی به اوج خود رسیده بود
دختر به ته کمد تکیه داد و با فرو رفتن چاقو ها به درون پوست نرمش مسبب شد تا در کمد مخفی بسته شود چاقو ها و تیغ ها ببشتر در او فرو بروند و از درد آهی بکشد
چرا که بالاخره توانسته بود درد روحی اش را به درد جسمی تبدیل کند
با پایان یافتن آهنگ صدای ناله های دختر قطع شدند و این خونی بود مه با خاکستر ها و بقایای دختری که در آتش سوزانده و تکه تکه شده بود از زیر در کند به بیرون جاری شد
صبح که پلیس ها داخل خانه ریختند جسد خورد شده ای با تنها دندان های سالم و استخوان پیدا کردند دندان تایی که در کنار هم لبخندی از سر رضایت را تشکیل میدادند
و این آرامش در جهنم بود