لیلور مومنت فرندشیپ

31 4 48
                                    


Sweet creature
Had another talk about where it's going wrong
But we're still young
We don't know where we're going
But we know where we belong

لویی با اخم گوشیشو برداشت و با دیدن اسم تیلور بهترین دوستش روی گوشی نیشخندی زد

تیلور همیشه باعث میشد لویی خودش باشه درسته هریم باعث این کار میشد ولی خب بهترین دوست همیشه با پارتنر کمی متفاوت بود.. نبود؟

با لمس صفحه تاچ گوشیش جواب رو داد و بلافاصله صدای تیلور توی گوشش پیچید:
-سلام مرد بزرگ من چطور مطوری؟

لویی لبخندی زد همیشه از این خوشش میومد که تیلور بهش این لقب رو میداد حس اعتماد بنفس رو داشت و دقیقا یکی از دلایل دوست بودن با تیلور بود

-خوبم ملکه موسیقی حالا تعارف بازیا رو بزار کنار و زر بزن که چرا تو ی روز تعطیل ک باید دوری هری رو تحمل کنم باید صدای جیغ جیغوی تورو تحمل کنم سوییفت؟

تیلور خندید و صدای خنده شیرینش توی گوشی پیچید

-میبینم که یه روز کون ندادی کونت داره کوچیک میشه مرد بزرگ

آخر جمله شو با تحقیر گفت و بدون اینکه منتظر ریکشن لویی بمونه گفت :
-میخوام بیام خونه ت نظرت با مست کردن و ریدن ب شوهرامون ک تنهامون گذاشتن و رفتن سر کار چیه؟

تیلور با صدای شیطونی گفت و باعث شد لویی از اینکه چقدر اون دختر شبیه خودش بود خنده ش بگیره
-سریع کونت و بوبزات رو جمع کن بیا اینجا سوییفت که قراره حسایی شیک ایت اف کنیم

لویی گوشیو قطع کرد

اگه تیلور قرار بود بیاد اینجا خونه نابود میشد پس باید یکم جلوگیری انجام میداد رفت و مجسمه های گرون قیمتی ک هری خیلی دوستشون داشت رو توی کمد گذاشت و چند دست از طرف های گرون و بقیه چیزای مهم دیگه خونه رو جمع کرد بعد به سمت انباری رفت و سه تا بطری از بهترین شامپاین هایی ک داشتن رو برداشت و روی میز گذاشتشون خب اینم از این

لویی با خیال راحت دستش رو روی پیشونیش کشید و عرقش رو پاک کرد

تا خواست بره لباسش رو عوض کنه و ی دوش بگیره صدای زنگ در خبر اومدن تیلور رو بهش داد
ایشکی گفت و دکمه آیفون رو زد

همونطور ک داشت به سمت حموم میرفت داد زد :
-
سوییفت دو ثانیه عین آدم تو پذیرایی بشین من دوش بگیرم میام

صدای داد بلند تیلور بلند شد و گفت
-بیخود دوش نگیر تاملینسون من از تو بودارترم بیا شب سینگلی فرندشیپمونو بگذرونیم

لویی ک دید تی راست میگه فقط ی تیشرت جدید برداشت و پایین رفت

اونا پلیر رو روشن کردن و آهنگای خودشون یکی در میون پلی شد
لویی برای تیلور  دونت بلیم می میخوند و تیلور میس یو بطری ها رو مثل میکروفن گرفته بودن و خل وار میرقصیدن

تیلور یکی از بطری تا رو باز کرد و همزمان یا های نوت معروفش توی دونت بلیم می خوند

بالاخره دست از رقصیدن برداشتن اونا مست مست بودن

لویی دست تیلورو کشید و اونو به آشپز خونه برد

همونجوری که سرش گیج میرفت و تلو تلو میخورد به تیلور گیج تر از خودش نگاه کرد و گفت:
-ببین تی باید یه کوفتی درست کنیم هری شب میاد و اگه یه چی ندم بخوره قراره کون بدبختم رو بفاک بده

تیلور با مستی خنده کجی کرد:
-نه که توام بدت میاد تاملینسن؟

-من عاشق این کارم سوییفت خودت میدونی هیچوقت از حس کردن حرارت دیک هری دور بدنم خسته نمیشم ولی اون خسته و عصبانیه و منم مستم ترکیب خوبی از آب در نمیایم و من نمیخوام بدبخت شم

تیلپر انگشت وسطش رو به لویی بالا گرفت و گفت:
-فاک یو تومو باشه بیا یه کوفتی درست کنیم

لویی شروع به تیکه تیکه کردن و در اصل نابود کردنشون شد
تیلور سراغ گوشت رفت و هر جا که دستش میرسید چاقو رو زد
اونا چندین ساعت در حال ریدن به مواد اولیه بودن و میخندیدن و سمت همدیگه گوجه و خیار پرت میکردن

یهو با یه صدای عصبانی و بلند خش دار مستی از کله شون پرید
-شماها چه گندی به آشپز خونه قشنگ من زدین کصکشا؟؟؟ تیلور تو اینجا چیکار میکنیییییی ؟؟؟

هری صورتش سرخ سرخ بود قرمز قرمز بود و عصبانیت شدید توی چهره و صداش موج میزد

لویی و تیلور لباشونو مظلوم وار کردن و به جلو خم کردن تا هری دلش بسوزه ولی هری یا عصبانیتش داد زد:
-جفتتون از آشپز خونه من گورتونو گم کنیننننن تیلور برو خونه تون لویی تو وایستا تا حسابت رو برسم

لیلور مثل دو تا بچه سرشونو پایین انداختن و از اونجا رفتن تیلور سمت خونه تاکسی گرفت و رفت
میدونست جویی هم دست کمی از هری نداره
اون دو تا عصبانی میشدن وقتی لیلور مست میکردن و هیچکدومشون نمیتونستن این موضوع رو برای پارتنشون تحمل کنن

لویی روی مبل نشسته بود و لباشو و ناخوناشو میجوید

میدونست وقتی کار تمیز کردن آشپز خونه تموم شه هری قراره اونو به جایی ببره که همیشه جای مورد علاقه لویی بود ولی در موقعیتی ک جاشون عکس بود

همون لحظه هری از آشپز خونه بیرون اومد
و دستاش رو روی پهلوش گذاشت و با اخم به لویی نگاه کرد و گفت میدونی که کجا باید بری تاملینسون؟

لویی سرشو مطلوم وار تکون داد و به سمت اتاق بازی رفت تا بعد از اینکه هری بیاد و حسابش رو برسه..

و این قرار نبود شب آسونی واسه لیلور باشه...

Revival DiaryOnde histórias criam vida. Descubra agora