پارت سوم:
هوسوک متعجب از صدای بلند یونگی چرخید که نفهمید چطور پخ زمین شد.
با شوک به پسر روبهروش که سعی میکرد بوسش کنه کرد که با خیس شدن گونش دادی کشید.
- یونگی چه غلطی میکنییییییییی؟
با صورت جمع شده ای سعی کرد گونش رو پاک کنه اما با نرسیدن دستش به گونش دادی از کلافگی کشید.
- مین یونگیییییییییییی
یونگی با داد دوم از جا پرید و زود از روی هوسوک بلد شد.
با صاف نشستن به سمت هوسوک چرخید تا ببینه چی شده اما با دیدن اخم کیوت هوسوک ترجیح داد به رودخونه نگاه کنه و تا هوسوک لبخندش رو نبینه.
هوسوک که از رو برگردوندن یونگی عصبی تر شده بود به سمتش قدم برداشت.
با رسیدن به یونگی گوشش رو پیچوند و اون رو همراه خودش به سمت درخت کشوند و توجهی به آخ و اوخ مصنوعی یونگی نکرد.
یونگی که ترسیده بود هوسوک باز هم منفجر بشه و لایه دیگه ای از اکلیل عجیب هوسوک صورتش رو بپوشونه ساکت شد و دنبالش راه افتاد.
با رسیدن زیر درخت هوسوک گوش یونگی رو ول کرد و به سمتش چرخید.
یونگی آب دهنش رو قورت داد و منتظر به ستاره قرمز از عصبانیت جلوش خیره شد.
این ویژگی ستارهییه هوسوک بود؛ اون هر وقت عصبی بود قرمز، هر وقت ناراحت بود آبی ، هر وقت خوشحال بود سبز میشد و البته هر وقت میترسید منفجر میشد؛ البته حالت های استثنایی هم وجود داشت مثلا وقتی زیاد عصبی میشد هم منفجر میشد.
- تو به چه دلیل کوفتیی اومدی اینجا... من رو بیداری کردی... نزدیک بود من رو بندازی تو رودخونه و الان روت رو از من میگیری؟ به چه دلیلی مین فاکینگ یونگیییییییی؟
یونگی با یاد آوری دلیل اومدنش به اونجا برق خنده داخل چشمهاش خاموش شد و جای اون رو به برق اشک داد.
*************
با سلام
اینم از پارت سوم
ووت و کامنت فراموش نشه 😄
