Ch 04

179 46 1
                                    

لب‌های نامجون به گرمی روی لب‌های موزیسین عزیزش رقصیدن و وقتی اون‌هارو جمع کرد تا از روی لب‌های مرد جداشون کنه، موسیقی زیبایی از بوسه‌شون نواخت؛ در پاسخ ِ اون بوسه، تنها حرکت ضعیفی از لب‌های موزیسین احساس کرده بود.

پلک‌هاش رو باز کرد تا حالت چهره‌ی جونگ کوک رو ببینه؛ نفس‌های داغ اون روی سیبک گلوش می‌نشستن و هنوز کمی بهت‌زده به استاد نگاه می‌کرد.

« خودت‌...گفتی دوسم داری!»

« د.. د..‌ دارم.»

نمی‌خواست اذیتش کنه، پس به آرومی لب‌هاش رو روی پیشونی جونگ کوک نشوند و از تن موزیسین جدا شد.

جونگ کوک که دست‌های لرزونش رو به سختی تکون می‌داد تا اون‌هارو بلند کنه و باهاشون، استادش رو نگه‌داره، زمزمه وار گفت:

« نرو!»

نامجون لبخند کمرنگی زد و روی پاهای سستش جابه‌جا شد:

« جایی نمی‌رم. می‌خوام باهم گریتا رو بنوازیم!»

« نه...»

دست نامجون رو کشید و با حلقه‌کردن دست‌های خودش به دور شکم و کمر نامجون، غرق آغوش مرد شد و سرش رو روی سینه‌ی اون فرود آورد.

« می‌خوام اینجا بمونم‌. می‌تونم؟»

« اگر بمونی با من می‌رقصی؟»

« اما‌‌‌‌‌... برق‌ها رفته، با کدوم موسیقی؟»

نامجون، انگشت‌هاش رو پشت کمر موزیسین در هم قفل کرد و تن اون رو در آغوش فشرد:

« نمیشنوی؟ صدای موسیقی که واضحه...»

سرش رو کمی خم کرد و کمی از وزنش بابت مستی، روی تن جونگ کوک افتاد، نزدیک گوش موزیسین زمزمه کرد:

«گوش کن کلید سل...»

« به تپش قلبت؟»

« من صدای بال زدن یه پروانه‌ی آبی رو میشنوم! کمی هم صدای شعله‌های آتش و حرکت دونه‌های ریز خاک روی هم...»

جونگ کوک، نیمرخش رو به شونه‌ی استاد فشرد و پلک‌هاش رو روی هم انداخت:

« آتش و خاک؟»1

« آتش و خاک.»

« این موسیقی متن ِ یک افسانست؟»

«موسیقی متن یک زندگیه، یا عشق!»

لب‌هاش رو روی لاله‌ی گوش موزیسین فرود آورد و بوسه‌ای آهسته به اون نشوند.

« حالا با من می‌رقصی؟»

«اگر برام بنوازی‌.»

« دوست داری چی‌ بنوازم؟»

« بال زدن پروانه‌ی آبی رو.»

نامجون لبخند کمرنگی به لب نشوند و از لذت گرمای مطبوع اون آغوش، آه عمیقی کشید.

همونطور که مرد رو بغل گرفته بود، یک رقص آروم رو با دوگام شروع کرد و موزیسین به همراهیش اومد.

Grita ∥ فریاد {NamKook}Where stories live. Discover now