_________________
"12:00"
روی مبل سبز رنگی که تو سالن نشیمن قرار داشت نشسته بودن و تلوزیون نگاه میکردن، این ساعت ها معمولا فوتبال پخش میشد و هنری ساعت های آخر کاریش که سرش خلوت میشد عادت داشت به جاشوآ سر بزنه و بازی رو با هم تماشا کنن
کاسه پاپ کورن رو کنار خودشون نگه داشته بودن و هر از گاهی یه نفر از اون میخورد، ساعت های آخر بازی بود که بالاخره بازیکن محاجم توپ رو سمت دروازه پرت میکنه و با گل خوردن تیم مخالف بازی به اتمام میرسه.
هنری: آرهههههههههههههههههه
جاشوآ: آفرین پهلواااااننننداد و فریادی راه میندازن و با خوش حالی وسط سالن میرقصن که هنری طوری که چیزی یادش افتاده باشه یهو می ایسته و رو به جاشوآ که همچنان میرقصید میگه.
هنری: جاشی.
جاشوآ: چیهههههه
با خوشحالی میگه و باسنش رو به حالت خاصی تکون میده که هنری جدی نگاش میکنه و میگه.
هنری: نه مرد جدیم یه لحظه وایستا
با این حرفش سر جاش خشکش میزنه و از اون حالت احمقانه ای که توش بود خارج میشه که هنری ادامه میده.
هنری: راجبه..دلسا..میخوای چیکار کنی؟
اخماش تو هم میره و در حالی که دست به سینه می ایسته کلافه جواب میده.
جاشوآ: هیچ ایده ای ندارم هنری..ولی اون دویل..همونی که باهاش قرار داد بسته..نمیدونم چرا ولی منو یاد هیزل میندازه
هنری: هیزل؟
متعجب میپرسه،مدت ها بود که راجب این موضوع صحبت نکرده بودن،شاید چون دلشون نمیخواست گذشته رو یاد آوری کنن اما هر چی بود داشت دوباره تکرار میشد و این دفعه نه برای خودش..بلکه برای دخترش
جاشوآ: آره هیزل..فکر کنم بهتره به زودی راجبش با دلسا صحبت کنم.
هنری: وایسا ببینم تو هنوز به دلسا نگفتی؟
جاشوآ: دلسا میدونه ولی لاریسا نه.
چشماش رو تو حدقه میچرخونه و دوباره روی مبل میشینه، انگشتاش به سمت ظرف پاپ کورن حرکت میکنه و همونطور که کمی از اون رو میخورد میگه
هنری: تو هنوز بهش فکر میکنی نه؟
جاشوآ: به کی؟نگاه عاقل اندر السفیه به اون میندازه و در حالی که پاپکورن رو میجوید میگه
YOU ARE READING
𝐌𝐲 𝐋𝐢𝐭𝐭𝐥𝐞 𝐃𝐞𝐯𝐢𝐥 -𝒱𝒾ℴ𝓁ℯ𝓉
Fantasyدنیایی که توش زندگی میکنیم واقعا مکان عجیبه ممکنه هیچ وقت نتونیم چیزهایی رو ببینیم اما به این معنی نیست که وجود ندارن هنوز چیزهایی زیادی هست که راجبش نمیدونیم ممکنه هیچوقتم ندونیم اما تهش فقط یک سوال باقی میمونه اهریمن واقعی کیه؟ _______________...