ساعت 5:15
"دلسا"روی صندلی جلویی ماشین در حالی که جازمین رانندگی میکرد نشسته بودم ،فکرم حسابی درگیر چیزای متفاوت بود و از طرفی صدای چیپس خوردن ملانی از صندلی پشتی رو مخم رفته بود و باعث میشد تمرکزم به هم بخوره پس در آخر با بی حوصلگی غر میزنم.
دلسا: میشه تمومش کنی؟
متعجب نگاهم میکنه و همونطور که با صدا چیپسش رو میخوره با دهن پر میگه
ملانی: چ..هیرو؟
دلسا: همینطوریش اعصابم خورده و چیپس خوردنت اعصابم رو بدتر خورد میکنه.
اینو که گفتم اخمی میکنه و میگه.
ملانی: اعصابت خورده چون بت چیپس ندادم؟یه چیپس خوردن این حرفا رو نداره که بیا یه ذره بخور
چیپس رو جلوم میگره که همچنان با اخم نگاش میکنم و میگم
دلسا: جدی هستی؟
ملانی: حالا میخوای یا نمیخوای؟ نمیخوای که جهنم و ضرر میدم به جازمینبا ناباوری نگاش میکنم که جازیمن سریع میگه.
جازمین: دخترا الان وقت بحث نیست ،دلسا تو آرامشتو حفظ کن و تو ملانی اینقدر با صدا چیپس نخور
ملانی: چیپسه دیگه توقع دارید خوردنش صدا نداشته باشه؟ و اصلا درک نمیکنم چرا باید به خاطره اینکه بهش چیپس ندادم عصبی شه
دلسا: من به خاطره چیپست عصبی نیستم زندگیم داره نابود میشه!
با ناباوری نگام میکنه و میگه.
ملانی: زندگیت داره نابود میشه چون از اول بت چیپس ندادم؟
نزدیک بود سرم رو بکوبم به دیوار که جازمین رو به ملانی میگه
جازمین: اصلا به چیپس تو مربوط نمیشه ملانی تمومش کن!
ملانی: خیلی خب خیلی خب
چیپس رو کنار میذاره و از کوله پشتیش سه تا شیر توت فرنگی در میاره و میگه.
ملانی: گرسنگی بتون فشار اورده بیاید شیر توت فرنگی بخورید بعدش نگید ملانی خسیسه از خورکی هاش نمیده!
خواستم دوباره بهش بپرم که با دیدن شیر توت فرنگی تو دستش حرفم رو میخورم و بی تفاوت یکیش رو از ملانی میگریم و شروع میکنم با نِی نوشیدن.
شیر توت فرنگی واقعا میتونست تو هر شرایطی آرومم کنه

أنت تقرأ
𝐌𝐲 𝐋𝐢𝐭𝐭𝐥𝐞 𝐃𝐞𝐯𝐢𝐥 -𝒱𝒾ℴ𝓁ℯ𝓉
خيال (فانتازيا)دنیایی که توش زندگی میکنیم واقعا مکان عجیبه ممکنه هیچ وقت نتونیم چیزهایی رو ببینیم اما به این معنی نیست که وجود ندارن هنوز چیزهایی زیادی هست که راجبش نمیدونیم ممکنه هیچوقتم ندونیم اما تهش فقط یک سوال باقی میمونه اهریمن واقعی کیه؟ _______________...