سلام برفکیای من
امیدوارم حالتون خوب باشه؛ لطفا حرفای آخر این چپتر رو بخونین خیلی مهمن♡᯽᯽᯽᯽᯽᯽᯽᯽
Name: sweet honey
___
Shinsou:
age:18
high:186cm
weight: 72kg
Top(alpha)
____Denki:
age: 17
high: 166cm
weight: 56kg
bottom(omega)
____08:34 pm
ساعت ۸ شب با ذوق و شوق جلوی آینه ایستاده بود و هودی و لباساش برای بیرون رفتن با دوستاش رو انتخاب میکرد؛
اما حالا چی؟
مجبور شده بود توی تختش دراز بکشه و مانگا بخونه.
تقصیر خودش بود،
همش تقصیر خودش بود...
انقدر حواس پرت بود که یادش رفته بود که هشتم همین ماه هیتش شروع میشه.حتی یادش رفته بود که قرصای سرکوب کنندهش رو با خودش به خوابگاه بیاره؛
انقدر آخر هفته توی خونه بازیگوشی کرده بود و اینور اونور رفته بود که نه فقط قرصا بلکه خیلی از وسایلی که برای چیدن اتاقش توی خوابگاه نیاز بود بچینه رو هم با خودش نیورده بود.با باکسر مشکی رنگ و هودی لانگ زرد رنگش که تا نزدیکی زانوهاش میرسید زیر پتوش مونده بود،
تدی بر سفید رنگش رو بغل کرده بود و با بغض به مانگا نگاه میکرد و هیچی نمیخوند.
در اتاقش کوبیده شد،از همین حالا میدونست کی داره اینطور درو میکوبه.بینیش رو بالا کشید و با بغض جواب داد
دنکی:"بیا تو کاتسوکی"
کاتسوکی در رو با خشم باز کرد
کاتسوکی:"چرا لشتو جمع نکردی بیای پایین نفله...سه ساعته علاف توییم ها!"
لبای دنکی لرزیدن،سرش رو پایین انداخت و تدی برش رو محکم تر به خودش چسبوند،
دنکی:"نمیبینی؟بدبخت شدم"کاتسوکی که تازه متوجه بوی اتاق شده بود در رو با وحشت بست
کاتسوکی:"هولی شت...چرا در اتاقو قفل نکردی احمق؟نمیگی یهو یه آلفای نفهم میاد زیر و روت میکنه سگ تو روح شده؟"
بعد صداش رو پایین آورد،
متوجه شد که دنکی توی دوره هیتش خیلی حساس میشه،دستاش رو توی جیبش کرد.کاتسوکی:"چیش...به بقیه میگم نمیتونی بیای،درو قفل کن به فاک نری"
دنکی لبخندی زد و تشکر کرد.
بعد از رفتن کاتسوکی از جاش بلند شد و در رو قفل کرد.
توی طبقه سوم ۶ تا اتاق بود،
همه قرار بود امشب برن بیرون...یعنی توی این طبقه محض رضا خدا هیچکس نمیموند...خودش تنها بود،
تنهای تنهادنکی:"عاااای..."
دیگه نمیتونست اشکاش رو نگه داره،
دل دردش شروع شده بود و فرومونهاش سرتاسر اتاق پیچیده بود.
اشکاش روی گونههاش میریخت،
دنکی امگایی نبود که مثل بقیه با ویبراتور یا اینجور وسایل نیازهاش رو برطرف کنه،
هیچوقت دستش به این کارا نمیرفت،
برای همین توی دوره هیتش خیلی درد میکشید و اذیت میشد؛
و حالا که سرکوب کنندههاش رو فراموش کرده بود حتی درد بیشتری رو متحمل میشد.
ESTÁS LEYENDO
MHA
Fanfic°•My hero academia •Smut •oneShot •Yaoi •Todobaku •Tododeku •Bakudeku •Shinkami •Kiribaku •and other °•Snow